زندگی عشقولانه شقایق دهقان و محراب قاسم خانی + عکس
مجله اینترنتی کیتی(نبینی ضرر کردی)
درباره وبلاگ


به وبلاگ مجله اینترنتی کیتی خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
نويسندگان

پشت یک میز ۴نفره، تنگ و ترش نشسته بودیم؛ در یک خانه جدید. سال‌ها بعد از دیدار ۴نفره، با برادران قاسم‌خانی و بهاره و شقایق؛ امشب هم قرار بود بهاره رهنما بپرسد و ما گوش کنیم. او میزبان ما بود، در خانه‌اش، روبه چشم‌انداز بی‌انتهای شهر. خیلی دورتر از لوکیشن‌های دزد و پلیسی. این یک جمع گرم خانوادگی بود. خانواده نویسنده و بازیگر، همان‌ها که سال‌هاست به ما خنده هدیه می‌دهند. خانواده‌ای با داستان‌های مخصوص؛ به ویژه قصه عروس جوان و دختر همسر اول آقای نویسنده. شاید اول رویمان نمی‌شد بپرسیم، اما صمیمیت محراب و شقایق این جرات را به ما داد. این شد که مصاحبه تبدیل شد به حرف زدن درباره نیروانا و البته نویان. دخترخانم عاقل و آرامی که بارها کنار محراب دیده بودیمش. شقایق در این گفت‌‌و‌گو توضیح می‌دهد چگونه تلاش کرده دوست خوبی برای دختر ناتنی‌اش باشد… داستان این شماره همین است. چه خوب که بعضی‌ها شجاعت حرف زدن دارند!

گاهی بدون محراب

در سال‌های بازیگریت در کارهایی جز کارهایی که محراب و پیمان نوشته باشند بازی کردید؟

شقایق: بله، قبل از عید در کاری به اسم «تهران نو» بازی کردم کار آقای «فرید سجادی» که «امید سهرابی» آن را نوشته بود. البته آن کار هم درون مایه‌های کمدی داشت اما نقش من نقش جدی بود. با راما قویدل در ۳کار همکاری داشتم که کار جدی بود و در «خداوند عشق را آفرید» مسعود شاه‌محمدی یک قسمت بازی کردم. نکته جالب این است که نقش‌های جدی‌ام را به یاد ندارم، چون اغلب کارگردان‌ها ریسک نمی‌کنند که بازیگر کمدی را برای نقش جدی بخواهند.

   اختلاف با مهران مدیری

علت اینکه همکاری با آقای مهران مدیری را قطع کردید چیست؟

محراب: یکسری اختلافات در گروه به وجود آمد که از لحاظ رفتاری، روابط دوستان شکل سابق را نداشت. کمی هم بحث پول در آن فضا پررنگ شد؛ چه دریافت و چه در پرداخت دستمزدها مشکل‌دار شد. ماجرا بیشتر شبیه یک سیستم اقتصادی شده بود تا یک فضای هنری- کاری. رابطه بچه‌های گروه هم تحت تاثیر سیستم اقتصادی قرار گرفت. در نتیجه من و شقایق ترجیح دادیم با آن گروه ادامه ندهیم. هر دوی ما به فضاهای دوستانه‌ و صمیمانه‌تر عادت داریم. محیط کاری ما فضای راحت‌تری است که سنگینی ندارد.


 

من و تهیه‌کننده در مهمانی

محراب: آقای چگینی تهیه‌کننده‌ای است که در پاورچین هم با هم کار کردیم. من ۲ سال است که بدون قرارداد با او کار می‌کنم. او می‌‌داند من فرد تنبلی هستم، کارهایم را دیر می‌رسانم اما در عین حال می‌داند که مسئولیت‌پذیر هستم و سعی‌ام را می‌کنم که بهترین کار را تحویل دهم. ما تا روزهای آخر فیلمبرداری حتی صحبت دستمزد نداشتیم. مهم این است که درکنار یکدیگر خوش باشیم. خیلی وقت‌ها تماس می‌گیرد و می‌گوید وقتی نیستی حوصله‌ام سر می‌رود. مدت‌ها راجع به فیلم‌ها و سریال‌ها صحبت می‌کنیم. به همین دلیل اینگونه رابطه را دوست دارم. شاید فضا، فضای حرفه‌ای نباشد و بر این اساس باشد که کجا به ما خوش می‌گذرد. خب شما در مهمانی‌‌ کسانی را که دوست دارید دعوت می‌کنید نه کسانی که پولدارتر و خوش‌قیافه‌تر هستند و نگاه من به کار اینطور است.

نابغهها نمیتوانند با هم کار کنند

با توجه به پیش‌فرض‌هایی که وجود دارد قهوه تلخ هم به همین دلایل به مشکل خورد؟

بله، این کاری که در آن دائم صحبت پول در میان بود. سیستم فروش سوپرمارکت یک سیستم مستقیم مالی است به نظرم این مسائل در روند کار تاثیر داشت.من تک‌تک بچه‌های گروه را دوست دارم. خود مهران بسیار دوست‌داشتنی است. آقایان گلیان را هر وقت می‌بینم کلی حال و احوال می‌کنیم و سیامک و خشایار هم همین‌طور. اما جمع این آدم‌ها کنار هم باعث شد شکل رابطه‌ها به مرور عوض شود. شکل رابطه‌ها تقسیم شد به یکسری طبقه‌بندی‌ها که شکل خوبی نبود. من رابطه صمیمانه گذشته‌مان و رفت و آمد‌های‌مان را دوست داشتم. به نظرم کم‌کم ارتباط‌های آنها به سطح‌بندی‌های درجه یک، ۲ و ۳ تقسیم شد و فضای خوب گذشته را از دست داد.

شقایق: به نظرم هر گروهی که موفق بودند و طولانی‌مدت همکاری دارند بعد از مدتی به مشکل برمی‌خورند. در مورد محراب و پیمان و آقای مدیری معتقدم آنهایی که خیلی نبوغ دارند، بعد از مدتی دیگر نمی‌توانند با هم کار کنند.

همه یک خانواده‌ایم

در دزد و پلیس پیمان هم دستی بر آتش داشت؟

بله، پیمان با اینکه بازنویس فیلمنامه بود، سه برابر وقتی که برای نوشتن فیلمنامه خودش گذاشت، آن را بازنویسی کرد و او همیشه در روند کار حضور داشت.

فکر می‌کنید اینگونه خانوادگی کار کردن شما با یکدیگر چقدر به شما کمک می‌کند. آیا اینکه یک فضای ذهنی دارید به شما تمرکز می‌دهد؟

محراب: به نظر من که خیلی مهم است. وقتی می‌گویم شکل دوستانه کار اهمیت دارد، همین است. گروه بازیگرها وقتی وارد کار می‌شوند باید به یکدیگر در کار کمک کنند. در این گروه دزد و پلیس دیدیم بهنام، هومن و شقایق چقدر به هم کمک می‌کنند.یعنی اگر چیزی به ذهن‌شان می‌رسید می‌گفتند و اگر فکر می‌کردند یک شوخی را هومن بگوید بامزه‌تر است به او می‌گفتند، منظورم این است به یکدیگر کمک می‌کردند. در ساختمان پزشکان هم این اتفاق افتاد. این دوست داشتن‌ها مهم است، وقتی به شقایق علاقه دارم، دوست دارم متن خوب برای او بنویسم. از طرف دیگر اطمینان هم وجود دارد وقتی من به بازی شقایق اعتماد می‌کنم و پیمان به من، نتیجه کار نتیجه خوبی از آب درمی‌آید.


 

اگر پیمان خلافکار می‌شد من هم می‌شدم

می‌خواهم از رابطه‌تان با پیمان بدانم.

محراب: پیمان از ابتدا صمیمی‌ترین آدم زندگی من بود. از ابتدا کسی بود که نگاهم به او بود که ببینم به چه چیز علاقه دارد و من هم به همان کار علاقه‌مند شوم. پیمان ۵ سال از من بزرگ‌تر بود و او به سینما علاقه‌مند می‌شد و من هم به سینما علاقه‌مند می‌شدم پشت سر او درهر کاری من هم علاقه‌‌مند می‌شدم. در نتیجه من همیشه مسیرها را دنبال او می‌رفتم.

شقایق: خوب شد پیمان قاچاقچی نشد (می‌خندد).

محراب: مطمئن باشید اگر قاچاقچی هم می‌شد من هم خلافکار می‌شدم. پیمان هم همیشه دنباله رو من بود. یادم می‌آید وقتی پیمان ۱۰ساله بود و من ۵ ساله در اتاق‌مان پوستر چه‌گوارا به دیوار زده بودیم. احساس می‌کردیم قهرمان، سوپرمن و بتمن ما چه‌گوارا  است. به همین دلیل من و پیمان این شکل ارتباط را هنوز داریم. نمی‌خواهم بگویم پیمان سرپرست من است نه، اما همیشه به عنوان بزرگ‌تر بالای سر من بوده و همیشه هوای من را داشته است. سلیقه‌هایمان به هم نزدیک است و ما همیشه یک سبک فیلم را می‌بینیم، حتی در یک فیلم هر دو یک صحنه را دوست داریم و همچنین بازیگرهای مورد علاقه‌مان مشترک است. به همین دلیل کار کردن ما با هم خیلی راحت است. به نظرم دیدی که پیمان به سینما و داستان دارد، هیچ کس در ایران ندارد؛ نه فقط در ژانر کمدی. معتقدم اگر حرفی بزند که با سلیقه من در نوشتن جور درنیاید می‌دانم اشتباه نیست. می‌دانم برای اینکه بر اساس سلیقه من نیست اما مسیر، مسیر درست‌تری است.


 

   فیلمنامه‌نویس  علیه بازیگر

یعنی اگر از کسی خوشت نیاد متن بدی برای او می‌نویسی؟

شقایق: چون زمان ضبط سریال و نوشتن فیلمنامه همزمان است به همین دلیل بازیگرهایی که در حد نقش اصلی نبودند با بازیگرهای نقش فرعی جابه‌جا می‌شدند. وقتی یک هنرمند خوب از پس نقش برنمی‌آید، ناخودآگاه فیلمنامه‌نویس دستش نمی‌رود که برای او نقش بنویسد و کم‌کم نقش او را کم می‌کند. گاهی هم یک بازیگر نقش فرعی دارد اما آنقدر خوب از عهده کار برمی‌آید که نقشش اضافه شود.

محراب: بی‌تعارف با یک عده از بازیگرها اصلا دوست ندارم کار کنم. چرا باید با بازیگری که فیلمنامه را نابود می‌کند کار کنم. نه اینکه از خود آنها خوشم نیاید نه بلکه آنها به نظرم سواد کار را ندارند. خیلی از بازیگرها هستندکه اعتقاد به تک‌محوری دارند و فقط شهرت را دوست دارند و آنها هیچ تحلیلی روی نقش ندارند. اما در روند فیلمبرداری یک پروژه بازیگری که از دید من انرژی سکانس را بگیرد و خوب بازی نکند خود به خود باعث می‌شود دیالوگ‌های کمتری برایش بنویسم. ترجیح می‌دهم بروم سراغ کسانی که جالب‌‌تر اجرا می‌کنند.


 

 کار کردن با مهران و رامبد…

این مسئله هیچ وقت باعث نشده است با کارگردان به مشکل بربخورید؟

محراب: نه، همیشه رابطه‌‌ام با کارگردان‌هایی که با آنها کار کرده‌ام خوب بوده است تا زمانی که با مهران مدیری کار می‌کردیم ارتباط خوبی با هم داشتیم. چون همه آنها به فیلمنامه و نویسنده متعهد بودند و اطمینان داشتند. فقط با مهدی مظلومی به مشکل برخوردم. با اینکه خودش را دوست دارم اما علاقه ندارم با او کار کنم چون مهدی کاری انجام می‌دهد که من دوست ندارم، او دست بازیگر را در فیلمنامه باز می‌گذارد و این مسئله مرا آزار می‌دهد.

اما مهران و رامبد به فیلمنامه احترام می‌گذارند. سروش صحت که به نظرم معرکه است و او هم دوست خوبی است، هم خودش بازیگر است و هم کارگردان و نویسنده. می‌داند با دیگران چطور ارتباط برقرار کند. سعید آقاخانی هم کسی بود که تا به حال با او کار نکرده بودم.

برخلاف اینکه خط فکری ما با هم فرق دارد، او به سمت کمدی می‌رود که به شدت واقع‌گرایانه است و من معمولا سراغ کمدی فانتزی می‌روم. اما خدا را شکر هم سعید فیلمنامه را دوست داشت و هم من از سبک و نگاه وکار کردن سعید خوشم آمد.

چقدردوست دارید کاری را کارگردانی کنید که فیلمنامه آن را هم خودتان نوشته باشید؟

محراب: خیلی به کارگردانی فکر می‌کنم اما ترجیحم این است که یک کار جدی را کارگردانی کنم. سلیقه خود من هیچ وقت در سینما و تلویزیون کمدی نبوده است. بازیگرهای مورد علاقه‌‌ام هم کمدین‌‌ها نبوده‌اند، غیر از وودی آلن اما در کل فضای جدی برایم جالب‌تر است.

دوستی بازیگرها  تاریخ مصرف دارد

نوع سلیقه فیلمی هر کدام‌تان چیست؟

شقایق ژانر جدی دوست دارد و سلیقه هنری و زنانه را می‌پسندد. من به سینمای فانتزی و سینمای تجاری علاقه دارم.

دوست دارید پسرتان نویسنده شود یا بازیگر؟

شقایق: من آنقدر به نویسندگی علاقه دارم که آرزویم این است که پسرم نویسنده شود. همه از من می‌پرسند دوست داری نویان بازیگر شود می‌گویم نه دوست دارم نویسنده شود.

محراب: من خیلی نمی‌توانم با بازیگرها ارتباط داشته باشم، آنها در دوستی‌شان هم بازی می‌کنند و نوع دوستی‌شان تاریخ مصرف دارد. صمیمی‌ترین دوست‌های من و شقایق جزو بازیگران نیستند. اما دوستانی داریم که بازیگرند و دوست‌شان داریم. من آن بخشی از شقایق را دوست دارم که شبیه بازیگرها نیست. چون او ادا و اصول و نقش بازی کردن بازیگرها را ندارد.


 

آشنایی روی کاغذ

خانم دهقان این خوشایند است که محراب نویسنده است و تاثیری که روی کار شما می‌گذارد چیست؟

بله خیلی زیاد. همان‌طور که فیلمنامه برای کارگردان خیلی مهم است من هم مثل همه بازیگرهای دیگر دوست دارم وقتی بازی می‌کنم فیلمنامه خوب در دستم باشد و به نظرم نهایت خوش‌شانسی است که همسرم فیلمنامه‌نویس است. از عکس‌العمل‌ها و ری‌اکشن‌های دیگران متوجه می‌شوم که همسرم نویسنده خوبی است و این مسئله برای من واقعا خوشایند است.

محراب: من و شقایق از نوشتن بود که با هم آشنا شدیم. من و شقایق برای یک کاری برای شبکه جام‌جم شروع به نوشتن کردیم. آنجا برای اولین‌بار با هم آشنا شدیم. بعد ۲،۳ کار نصفه نیمه با هم نوشتیم، فکر می‌کنم بخشی که ما را به هم نزدیک کرد جنبه نویسندگی ما بود نه جنبه بازیگری.من شقایق را به عنوان بازیگر و هم نویسنده می‌بینم برای اینکه او به متن بیشتر از بازی دقت دارد.

پارتی‌بازی برای شقایق

چقدر حسادت زنانه در مورد شما وجود دارد. اینکه شما همسر فیلمنامه‌نویس هستید چقدر شما را مورد قضاوت و حسادت قرار  می‌دهد؟

شقایق: شاید این اتفاق بیفتد اما فقط در روزهای اول کار این اتفاق می‌افتد بعد متوجه می‌‌شوند که اینطور نیست.

محراب: واقعا من هیچ وقت برای شقایق پارتی‌بازی نمی‌کنم. مثلا در باغ مظفر نقش شقایق خوب از آب درنیامد. اشکال آن هم به فیلمنامه برمی‌گشت و تا آخر کار هم این اشکال برطرف نشد. ما هم سعی نکردیم نقش او را پررنگ کنیم چون همسر من است. در ساختمان پزشکان هم چون شقایق خیلی درگیر پسرمان بود قرار شد نقش جدا برای او بنویسم و آیتم‌های جدایی را بازی کند و خیلی در قصه حضور نداشته باشد. اتفاقا نقش هم خیلی خوب از آب درآمد. به همین دلیل هیچ وقت فکر نکردم چون شقایق حضور دارد باید نقش او پررنگ باشد. اما در همه فیلمنامه‌هایم به شقایق فکر می‌کنم.

شقایق: اما این قضاوت همیشه وجود دارد که چون همسر و برادر همسرم فیلمنامه‌نویس هستند تمام نقش خوب‌ها سهم من می‌شود. نمی‌دانم چطور باید توجیه کنم که چون بازیگر خوبی هستم این اتفاق می‌افتد.

کسانی که به خواندن و نوشتن علاقه دارند دنبال کلمات و اصطلاحات جدید هستند آیا تاکنون برای هم نامه نوشتید؟

محراب: بله، این اتفاق زیاد می‌افتد. ما چون نویسندگی‌مان مربوط به ژانر تصویر است زبان مشترک‌‌مان و طنابی که ما را به هم وصل می‌دهد فیلم دیدن است. برنامه ما همیشه فیلم دیدن بود و در اولین خانه‌مان هنوز هیچ وسیله‌ای نداشتیم، نه صندلی‌ای و نه پرده‌ای. با این حال روی زمین روی روزنامه می‌نشستیم و فیلم می‌دیدیم. هنوز هم وقتی فیلم می‌بینیم ساعت‌ها راجع  به آن حرف می‌زنیم. خیلی وقت‌ها نوع سلیقه فیلمی‌مان فرق دارد اما باز هم ربط بین ما فیلم دیدن است.


 

  سخت است ولی میشود

شما مجبور می‌شوید گاهی برای مدیریت خانه صدایتان را بالا ببرید. این شرایط را چطور کنترل می‌کنید.

شقایق: من با بچه خودم نویان به این مشکل برمی‌خورم اما با نیروانا هیچ وقت.

محراب: نیروانا اخلاقی دارد که من هم که پدر او هستم هیچ وقت پیش نیامده حرفی را دوبار به او بزنم. او کمی بی‌نظم و کم‌تحرک است ولی همیشه حرف گوش‌کن است برای همین هیچ وقت کار ما به دعوا نکشیده که مجبور شویم صدایمان را بالا ببریم.

شقایق: به نظر من در چنین شرایطی هم وظیفه پدر و مادر اصلی است. پدر و مادری که از هم جدا شده‌اند باید مسئولیت دعوا کردن یا راهنمایی کردن را بر عهده بگیرند و نقش دوست را به طرف مقابل بدهند. قبول دارم کار آسانی نیست. اما برای ما حل و فصل این مسائل خیلی آسان بود چون نیروانا واقعا دختر فهمیده‌ای است. خوشحالم  از اینکه دوستی مثل نیروانا دارم.

بچه دوم شما چند ساله است؟

نویان ۴ و نیم ساله است.

 فیلم ترسناک با حضور شین.دال

برای آینده چه نقشه‌ای دارید؟

محراب: ما هیچ وقت آینده‌نگر نبوده‌ایم. خیلی دوست داریم یکسری از کارها را انجام دهیم. مثلا دوست داریم صاحبخانه شویم، خانه‌مان حیات داشته باشد اما برای آن کاری نمی‌کنیم… یعنی در مسیر و هدف خاصی حرکت نمی‌‌کنیم. همیشه به‌روز زندگی کرده‌ایم. برنامه فردایمان را می‌دانیم اما ممکن است انجام هم نشود. از لحاظ کاری دلم می‌خواهد هر دوی ما ژانرهای مختلفی را امتحان کنیم. دوست دارم فیلمنامه جدی بنویسم که شقایق در آن بازی کند. حتی فیلم ترسناک بسازم و شقایق بازی کند اما در نهایت دوست دارم همیشه با هم کار کنیم.


 

 زندگی با یک نویسنده

شقایق: نکته این است که خیلی‌ها نویسندگی را به عنوان شغل قبول ندارند. انگار این کار به چشم نمی‌آید. محراب خیلی وقت‌ها شب‌‌‌ها تا صبح مشغول نوشتن است. طبیعی است تا ظهر بخوابد. کسی مراعات او را نمی‌کند. یک بازیگر وقتی بازی می‌کند کسی با او صحبت نمی‌کند اما وقتی محراب مشغول نوشتن است بقیه با او حرف می‌زنند.ما نمی‌توانیم بگوییم محراب امشب می‌خواهد فیلمنامه بنویسد پس به خانه ما نیایید.

محراب: وقتی ظهر از خواب بیدار می‌شوم شقایق چپ چپ نگاهم می‌کند فراموش می‌کند ۸ صبح خوابیده‌ام (می‌خندد).

شقایق: بعضی مواقع عصبانی می شوم. برای اینکه نویسندگی شغل سختی است. این سخت بودن من را هم تحت فشار می‌گذارد. ولی سیستم خانه ما بر اساس کار محراب برنامه‌ریزی شده است. پسر من می‌داند که پدرش تا صبح بیدار بوده است و تا موقعی که من به او نگفته‌ام سراغ محراب نمی‌رود. محراب می‌تواند تا هر ساعتی که می‌خواهد بخوابد و خانه در آرامش باشد.


 

   تعصب فیلمنامه‌ای روی محراب!

شقایق: خیلی وقت‌ها که مشغول دورخوانی هستیم بازیگرها و کارگردان ملاحظه من را می‌کنند به این دلیل که من همسر محراب هستم. اوایل وقتی یک بازیگر دیالوگی را جا می‌انداخت که محراب آن متن را نوشته بود متعصب برخورد می‌کردم که حتما باید کل دیالوگ دقیق خوانده شود. الان سعی می‌کنم که آن تعصب را در کار کمتر خرج کنم. با این حال بچه‌ها سعی می‌کنند ملاحظه من را کنند که جلوی من از فیلمنامه ایراد نگیرند. اما همیشه خدا را شکر می‌‌کنم که همسر من فیلمنامه نویس خوبی است. بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم اگر همسرم نویسنده بدی بودم چقدر من خجالت می‌کشیدم.


 

داستان دختر دوست داشتنی

خانم دهقان برای اولین‌بار در مصاحبه‌ای با مجله «سیب سبز» و بعد در برنامه تلویزیونی اعلام کردید که ازدواج شما با محراب قاسم‌خانی ازدواج دوم‌تان بوده است. اعلام این موضوع دلیل خاصی داشت؟

بله، به دلیل حس مادرانه‌ای که نسبت به نیروانا و نگرانی‌ای که برای او و بچه‌هایی مثل نیروانا داشتم. برای اینکه نیروانا همان‌طور که خودش هم قبلا گفته است با این موضوع کنار آمده و خدا را شکر هیچ وقت با هم مشکل نداشتیم. اما نیروانا تحت فشار بود به این دلیل که من را می‌شناخت. می‌گفت: در مدرسه راجع به بچه‌های طلاق که صحبت می‌کنند از بین آن همه بچه طلاق همه من را نگاه می‌کنند. خیلی وقت‌ها از او سؤال می‌کردند من مادرش هستم یا نه. احساس کردم یک دینی دارم که باید آن را ادا کنم و باید راجع به آن صحبت شود.
محراب: برخورد تلویزیون با مسئله طلاق عجیب است. یک روز من و نیروانا و خواهر شقایق داشتیم تلویزیون می‌دیدیم. برنامه‌ای راجع به طلاق پخش شد که چرا با بچه‌هایتان این کار را می‌کنید. بچه‌ها بدبخت، بیچاره و معتاد می‌شوند و تبعات زیادی دارد. خب نیروانا جلوی ما نشسته بود و فضای معذبی برای ما ایجاد شد. همه سکوت کردیم. ولی نیروانا ماجرا را جمع کرد و گفت: «ببین با من چه کار می‌کنید، من معتاد شدم و تقصیر شماست.» اینطور داستان با شوخی و خنده فیصله پیدا کرد.

شقایق: آن شب که من و نیروانا از تلویزیون برگشتیم یکدفعه من و نیروانا احساس کردیم می‌توانیم نفس راحت بکشیم.  یک چیزی در رابطه مادر و فرزندی وجود دارد که کتمان‌ناپذیر است. اینکه با به دنیا آمدن بچه یک مهر و محبتی متولد می‌شود که در شکل رابطه مادرخواندگی خیلی سخت می‌شود پیدایش کرد.

می‌خواهم بدانم برخورد با این مسئله چطور است. شما چطور این مسئله را کنترل کردید؟

من نمی‌گویم برخورد با این قضیه کار آسانی است. همه باید در این رابطه کمک کنند. من باید همزمان هم اعتماد نیروانا را جلب می‌کردم و هم اینکه طوری برخورد کنم که جای مادر او را پر کنم. برگ برنده من خود نیروانا بود، یعنی من هنوز هم می‌گویم اگر هر بچه‌ای جز نیروانا بود و اگر می‌خواست رفتار ناسازگاری داشته باشد که نخواهد من را بپذیرد شاید به نتیجه نمی‌رسیدم. نیروانا فقط دختر من نیست. من فکر می‌کنم بهترین دوست من است. گاهی رفتارهای من نامتعادل است بعضی وقت‌ها حالم خوب است بعضی وقت‌ها عصبی هستم. تنها کسی که در این شرایط من را درک می‌کند نیرواناست. اوخیلی خوب من رادرک می‌کند.محراب: مدیریت این شرایط عجیب است. وقتی شقایق باردار بود نمی‌دانستیم باید این مسئله را برای نیروانا بازگو کنیم یا نه. آن موقع او ۹ سالش بود و ما با خودمان کلنجار می‌رفتیم که چطور و از کجا این خبر را به او بدهیم. نیروانا سال‌ها بود ماشین شارژی‌ای را دوست داشت که می‌توانست سوار آن شود و رانندگی کند که هیچ وقت پولم نرسیده بود آن ماشین را برایش بخرم. یک روز یک مقدار پول برداشتم و گفتم می‌روم به مغازه‌ای که هم لوازم بچه می‌فروشد و هم آن ماشین را. فکرکردم با نیروانا به آنجا می‌روم و همان‌جا خبر را به او می‌دهم و ماشین را برایش می‌خرم و همچنین یک هدیه کوچک هم برای کوچولو. در راه به نیروانا گفتم: «برایت سورپرایز دارم!» گفت: «شقایق باردار است؟» اولین حدس او درست بود و رفتیم داخل فروشگاه یک ست تخت و گهواره بود ولی من یک کالسکه برای کوچولو خریدم. به نیروانا گفتم: «حالا می‌خواهم برایت ماشین بخرم.» گفت: «چرا ست کامل گهواره را نمی‌خری.» گفتم: «پولم نمی‌رسد می‌خواهم برایت ماشین بخرم.» نیروانا نگذاشت من ماشین برای او بخرم و اصرار کرد ست کامل را برای بچه  بخرم. هیچ حسادت و بغضی نسبت به نویان نداشت. با اینکه خیلی دوست داشت ماشین را داشته باشد آن را نخواست. بعدها هم هیچ وقت نتوانستم ماشین را برایش بخرم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 144
بازدید کل : 82688
تعداد مطالب : 74
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1