مجله اینترنتی کیتی(نبینی ضرر کردی) آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
یک شرکت آمریکایی اقدام به ساخت پروژه کنترل از راه دور هلیکوپتر برای کاربردهای آموزشی کرده که کنترل آن با قدرت ذهن صورت می گیرد.
این دستگاه که نمونه اولیه آن تولید شده و مورد آزمایش قرار پازل باکس اوربیت نام دارد که از یک هدست تشکیل شده که می تواند تفسیر امواج مغزی را مورد نظارت قرار دهد.
![]() پازل باکس طی دو سال گذشته برای کلاسهای درسی و تلویزیون اقدام به هلی کوپترهایی کرده که با قدرت ذهن کنترل می شود و اکنون به یک سایت اینترنتی روی آورده تا فروش محصول ۲۹۹ دلاری خود را آغاز کند.
بنیانگذاران این شرکت اظهار می دارند که ما درحال فروش و ساخت این اسباب بازی جدید متفاوت هستیم. ما به زودی کار روی هلی کوپترهایی که با ذهن کنترل می شوند را به پایان می رسانیم و انتشار راهنما و نرم افزار آنها را برای جدا کردن قطعات و سرهم کردن دوباره به دلخواه را آغاز خواهیم کرد.
این شرکت افزوده است که قصد دارد درسهایی برای چگونگی کنترل این دستگاه با ذهن منتشر کند و چگونگی تأثیرسیگنالهای مادون قرمز بر هلیکوپتر را تبیین کند. در حال حاضر آنها فرضیه ای را آزمایش می کنند که این نوع همکاری بتواند از نظر تجاری موفق باشد تا علم و آموزش در کنار هم قرار گرفته و نتیجه بخش باشند. این هلیکوپتر اگر هنگام پرواز به اشیا و حتی دیوار برخورد کند مقاومت خواهند کرد و دچار سقوط نمی شود پازل باکس اربیت دارای یک طرح کروی است که تیغه های هلیکوپتر را از برخوردهای غیرعمدی با اشیائی چون دیوار و سقوط محافظت می کند.
به رغم این که در گذشته هلیکوپترهای کنترل از راه دور به شکننده بودن شهرت دارد، این نمونه های اولیه از قابلیت ارتجاع برخوردار است و کیفیت ساخت آن به گونه ای است که دچار شکستگی نمی شود.
نمونه های اولیه از این هلیکوپترها با شارژر هرمی و برجهای کنترل سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:43 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
به گزارش رها فان، جیمز هولمز همان قاتلی است که در روز ۲۰ ژوئیه در حالی که چند اسلحه حمل می کرد و ماسک گاز به صورت داشت، پس از انداختن یک نارنجک دودی درون سینما با شلیک کردن بیش از ۲۰ نفر را از پای درآورد.
او موهایش را به رنگ قرمز درآورده بود و هنگام حمله خودش را «ژوکر» – یکی از شخصیتهای فیلم بتمن- خوانده بود. او سپس بدون مقاومت خودش را تسلیم پلیس کرد. اما جیمز هولمز یک جانی سابقه دار نبود. او جوان باهوشی با تحصیلات دانشگاهی، در حال گذراندن دوره دکترای علوم اعصاب در دانشگاه کلرادو بود. هولمز دانشآموز مستعدی بود که در ۱۸ سالگی به دانشگاه کالیفرنیا در ریورساید رفته بود و با بالاترین نمره در رشته علوم اعصاب فارغالتحصیل شده بود و به گفته مقامات این دانشگاه یکی از نخبهترین دانشجویان بود. اما قاتل معروف کلرادو که پس از قتل عام هولناک در سینمای این شهر، ماه هاست در انتظار حکم خود در زندان به سر میبرد، در پی یک خودکشی ناموفق راهی بیمارستان شد. جیمز هولمز چند روز قبل در سلول انفرادی خود با کوبیدن پی در پی سرش به دیوار در وضعیتی نیمه هوش به بیمارستان انتقال یافت. البته جراحات او چندان جدی نبود و پس از یک روز مراقبت، هوشیاری او بازگشت و از مرگ گریخت. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
یک دختر ۱۲ساله تایلندی، روز گذشته در یک مرکزخرید، هنگامی که روی پله برقی بود، موهای سرش به پله برقی گیر کرد و بیهوش شد.
دختر ۱۲ ساله تایلندی درحالی که پله برقی رو به بالا در حرکت بود، خم شده و به پایین نگاه می کرد که ناگهان موهایش در پله برقی گیر کرد.قبل از اینکه نیروهای امنیتی بتوانند پله برقی را متوقف کنند، او از حال رفته بود.سپس نیروهای امداد توانستند وی را بهوش آورند و به سرعت به بیمارستانی منتقل کردند. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
الیوت الاند پسر دوساله اهل پرستون انگلستان همیشه شاد است.
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
گران ترین همبرگر در جهان در منوی غذای رستوران آمریکایی عرضه شد. آشپزان یکی از رستورانهای بورلی هیلز، شیکترین منطقه لس آنجلس، این همبرگر با قیمت بیش از ۵۰۰ دلار را اختراع کردند.
ترکیب این غذا با عنوان “تارتوف” تبارت از گوشت گاو مرمر ژاپنی، قارچ دنبلان سفید و پنیر مخصوص است. غذا شناسان برای لذت بردن از این نوع غذا باید آن را دو روز قبل سفارش دهند. پیش از این، گرانترین همبرگر با قیمت ۲۹۵ دلار در یک رستوران نیویورک اختراع شد. ترکیب این همبرگر شامل نه تنها قارچ دنبلان، بلکه خاویار ماهیان خاویاری است. این همبرگر همراه با خلال دندان طلایی با الماس های خاتم کاری شده به مشتریان تقدیم می شود. همانطور که سایت صدای روسیه اعلام کرد، همبرگری با قیمت ۲۹۵ دلار در یک رستوران در نیویورک عنوان گرانترین همبرگر دنیا را داشت. خبری از سایت باشگاه خبرنگاران در این رابطه تقدیم حضورتان می گردد. گرانترین ساندویچ همبرگر جهان، با قیمت ۲۹۵ دلار نام خود را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کرد. باشگاه خبرنگاران به نقل از پایگاه خبری تلگراف؛ این همبرگر گران و تجملی به مناسبت ماه می که به عنوان ماه ملی همبرگر در آمریکا شناخته می شود، در رستورانی در نیویورک سرو شده است. در این ساندویچ همبرگر از یک نان مخصوص ژاپنی و سس مخصوص قارچ و کره به همراه نمک دریایی خاصی استفاده شده است. روی این همبرگر، با پنیر چداری که ۱۸ ماه از عمر آن می گذرد، تزئین شده است و خلال دندان نفیسی روی آن قرار دارد که روی آن الماس کار شده است. این ساندویچ برای مدت کوتاهی در منوی این رستوران قرار گرفته و پول حاصل از آن صرف امور خیریه می شود. همه اینها در حالی است که سایت گینس حدود ۲ سال پیش قیمت گرانترین همبرگر جهان را ۵ هزار دلار اعلام کرده بود!! آشپز فرانسوی ( Hubert Kelleris ) در رستوران خود ( Fleur ) در هتل و کازینوی ماندلای بی ( Mandalay Bay ) در لاس و گاس همبرگری با نام ( The FleurBurger ) درست می کند که گرانترین همبرگر جهان است.قیمت این همبرگر ۵ هزار دلار است. این همبرگر با گوشت کوبه ژاپنی،قارچ سیاه دنبلان،یک نان فرانسوی و سس قارچ دنبلان درست می شود. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
ستاره پرتغالی در این رای گیری ستاره هایی مانند اندی ماری و لبرون جیمز را پشت سر گذاشت
در جدیدترین نظرسنجی یک مجله معتبر آمریکایی، کریستیانو رونالدو، ستاره باشگاه رئال مادرید و تیم ملی پرتغال، به عنوان جذاب ترین ورزشکار سال ۲۰۱۲ جهان انتخاب شد. در این نظر سنجی مردمی که چهره های سرشناسی حضور داشتند، کریستیانو رونالدو، با کسب اکثریت آراء و بالاتر از “اندی ماری”، قهرمان تنیس یو اس اوپن، “رایان لوچ”، شناگر مشهور آمریکایی، “لبرون جیمز”، بسکتبالیست بزرگ ان بی ای و تیم میامی هیت و “تیم تبو”، عضو تیم نیویورک جتز در رتبه نخست ایستاد و برتری خود را در این زمینه هم به رخ کشید. جایزه بعدی که در انتظار کریس رونالدو است، توپ طلای سال ۲۰۱۲ فیفا است. با توجه به درخشش خیره کننده ستاره شماره هفت رئال مادرید و تیم ملی پرتغال در سال میلادی جاری، احتمال بردن این جایزه هم برای وی بسیار زیاد است. رونالدو برای این جایزه، با آندرس اینیستا، ایکر کاسیاس و لیونل مسی رقابت فشرده ای خواهد داشت سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
خبرگزاری فارس: دانشمندان اعلام کردند ملاقات با یک زن زیبا میتواند برای سلامت شما مضر باشد.
تلگراف نوشت؛ نتایج یک تحقیق در دانشگاه والنسیا نشان میدهد که ملاقات با یک زن زیبا باعث افزایش هورمون استرس موسوم به کورتیزول در بدن انسان میشود. این هورمون تحت تاثیر استرسهای فیزیکی و روانی در بدن انسان تولید میشود که می تواند در نهایت منجر به بیماریهای قلبی شود. برای بررسی این موضوع ، محققان از ۸۴ دانشآموز مذکر خواستند که هر کدام در یک اتاق نشسته و مشغول حل یک پازل شوند.در این اتاق دو غریبه که یک مرد و یک زن هم بودند نشسته بودند. دانشمندان متوجه شدند زمانی که فرد غریبه مونث اتاق را ترک میکند و دو مرد در کنار یکدیگر باقی میمانند میزان هورمون استرس آنها تغییری نمی کند ، اما زمانی که فرد مذکر اتاق را ترک میکند ، میزان هورمون استرس در شخص افزایش پیدا میکند. کورتیزول در دوزهای کوچک میتواند تاثیرات مثبتی در بدن داشته باشد و میزان هوشیاری و سلامت کلی بدن را افزایش دهد. اما در صورتی که این هورمون به طور مداوم در بدن انسان باشد میتواند منجر به بروز بیماریهای پزشکی مانند بیماریهای قلبی ، دیابت و فشار خون بالا شود. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
خبرگزاری فارس: «روآن اتکینسون» بازیگر شخصیت کمدی «مستر بین» از خداحافظی این شخصیت با دنیای سینما خبر داد. «روآن اتکیسنون»، ازیگر نقش «مستر بین» در مصاحبه اخیر خود گفت: دیگری از بازی در چنین نقشی لذت نمیبرم و از این بابت کمی ناراحت و شرمندهام. «اتکینسون» گفت: «مستر بین» به پایان راه نزدیک شده است، از این پس میخواهم به نقشهای جدیتر بیاندیشم. این بازیگر ۵۷ ساله در مصاحبه با روزنامه دیلی تلگراف گفت: دارم برای اولین نقش جدیام که بازی در تئاتر «Quartermaine’s Terms» به کارگردانی «سیمون گری» است، خودم را آماده میکنم. وی افزود: شخصیت «مستر بین» مرا به موفقیتی جهانی رساند ولی با توجه به اینکه سنم افزایش یافته و هم به لحاظ فیزیکی قدرتم کاهش یافته و هم روحیه طنز و کودکانه در من کاهش یافته، بازی در چنین نقش طنز و کودکانهای برای من کمی ناراحتکننده است. این بازیگر انگلیسی متذکر شد: اینکه در پنجمین دهه زندگیات باشی و مانند کودکان رفتار کنی چندان شایسته نیست، در این سن شما باید بیشتر مراقب باشید. وی گفت: در آینده بیشتر بر صحنه تئاتر ظاهر خواهم شد، چون در اینجا احساس راحتی بیشتری میکنم و مطمئنم که در آینده در این عرصه نیز موفق خواهم بود. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:15 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:2 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
اخیراً در فضای مجازی عکسی منتشر شده که در آن عکاس بیرحم در حال عکاسی از کشته شدن کودک فقیر آفریقایی به وسیلهی یک مار پیتون است. این موضوع باعث خشم بسیاری شده که چرا یک عکاس باید جان یک انسان را فدای یک عکس کند؟ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 21:0 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
عقاب آسیا، احمدرضا عابدزاده، بی تردید یکی از محبوب ترین دروازه بانان تاریخ فوتبال ایران است. او بعد از خداحافظی با فوتبال، رستورانی به نام ۲۲ افتتاح کرده است و آن را مکانی برای جمع شدن اهالی فوتبال می داند. وی معتقد است با حضور در این رستوران، یک قدم به هوادارانش نزدیک تر می شود. صحبت های خواندنی عابدزاده: به دنبال یک جای کم سروصدا بودم زمانی تصمیم گرفتم وارد این حرفه شوم که از فوتبال خداحافظی کرده و به دنبال یک جای کم سروصدا و کم حاشیه بودم. می خواستم در یک مکان آرام شروع به کار کنم. در این رابطه با یک سری از دوستانم صحبت کردم و در نهایت با مشورت آنها به این نتیجه رسیدم که یک رستوران افتتاح کنم. حالا بعد از گذشت مدتی، از این تصمیم راضی هستم چون حس می کنم به آن چیزی که می خواستم رسیده ام. پاتوقی برای همه هواداران خیلی خوشحالم که رستورانم به پاتوقی برای هوادارانم بدل شده است، چرا که یکی از آرزوهایم این بوده است که بتوانم مکانی را درست کنم تا اهالی فوتبال خارج از دغدغه و حواشی که در این عرصه وجود دارد ساعت ها بنشینند و با یکدیگر پیرامون مسائل مختلف حرف بزنند. صحبت کردن با آنها انرژی مضاعفی به من منتقل می کند که بسیار لذت بخش است و احساس می کنم به محیط کارم برکت می دهد. حرفه مورد علاقه من شاید برای برخی عجیب به نظر برسد، اما رستوران داری یکی از حرفه های مورد علاقه من است. از دورانی که به فوتبال می پرداختم دوست داشتم روزی شرایطی به وجود آید تا بتوانم رستوران خودم را داشته و با مردم بی واسطه در ارتباط باشم و در حال حاضر خوشحالم که این اتفاق برای من رخ داده است. همیشه در رستورانم هستم برخی افراد سرشناس به موازات فعالیت حرفه ای شان یا بعد از آن به شغل دوم روی می آورند و بعضی از آنها صرفاً به عنوان یک منبع درآمد به آن نگاه می کنند. آنها معمولاً خودشان حضور چندانی در رستوران هایشان ندارند و بیشتر از اسمشان برای کسب درآمد استفاده می کنند، اما من دوست دارم وقتی از اسمم در معرفی رستورانم استفاده می کنم، خودم هم در آن حضور داشته باشم تا مردم فکر نکنند فقط به فکر استفاده تبلیغاتی از اسمم بوده ام. پر رنگ ترین خاطره من در طول این مدت خاطرات زیادی از برخورد با هواداران برای من رقم خورده است که پر رنگ ترین آن هدیه ای بود که یک دوره گرد هنرمند به من داد. او یک مجسمه از چوب را که با دستان خود ساخته بود به من هدیه داد و گفت: این را به خاطر زحماتی که برای فوتبال ایران کشیده ای به تو می دهم. هیچ گاه این لطف او را از یاد نمی برم. اشک در چشمانم حلقه زده بود چون می دانستم او چه زحمتی برای تهیه این مجسمه کشیده و چطور آن را با عشق به من هدیه داده است. عشقی که از آن کم نمی شود عشق من به مردم و فوتبال نه تنها با گذشت این سال ها کم نشده است بلکه لحظه به لحظه هم به آن اضافه می شود. من هیچ گاه از همنشینی با مردم و تنفس کردن در هوای فوتبال خسته نمی شوم. حواسم به کیفیت غذا هست همه حواس من به کیفیت غذا هست و سعی می کنم همواره از بهترین مواد اولیه برای تهیه مواد غذایی استفاده کنم، چرا که خودم را در مقابل غذایی که به مردم ارائه می دهم، مسئول می دانم و معتقدم کیفیت غذا به مراتب نسبت به سودی که من کسب می کنم در اولویت قرار دارد. خودم از مشتریانم پذیرایی می کنم بعضی ها به من ایراد می گیرند و می گویند چرا خودت از مشتریانت پذیرایی می کنی؛ این کار در شأن تو نیست. اما واقعیت این است که من عاشق این کار هستم و فکر نمی کنم که به شأن من لطمه ای وارد کند. اتفاقاً هر وقت مشتریانم این صحنه را می بینند حسابی خوشحال و ذوق زده می شوند و می فهمند چه اندازه برای من عزیز هستند. برخورد من با هواداران این یکی از بزرگترین الطاف خداوند بود که مسیر زندگی من را به گونه ای رقم زد تا همواره مورد توجه مردم واقع شوم. وقتی که محبت آنها را نسبت به خود می بینم، واقعاً از خداوند متشکر می شوم، چرا که می دانم این سعادت نصیب هر کس نمی شود. از وقتی این رستوران را افتتاح کردم ارتباطم نیز با مردم تنگاتنگ شده است و آنها مدام من را مورد لطف خود قرار می دهند. اکثر مشتریان طرفداران فوتبال هستند؛ استقلالی و پرسپولیسی ندارد، آنها عاشق فوتبال هستند. وقتی به اینجا می آیند دوست دارند راجع به اتفاقات فوتبال حرف بزنند. معمولاً نسل گذشته و حال این رشته را با هم مقایسه می کنند و دوست دارند من هم در بحث های آنها شرکت کنم. آنها معمولاً بعد از حرف زدن با من احساس سبکی می کنند چون حسابی درد و دل کرده اند. شعبه دیگر و دردسر ساز این رستوران چند سال قبل در اصفهان با یکی از آشنایان رستورانی تاسیس کردم، اما متاسفانه آن فرد از اعتماد من سوء استفاده کرد و به نوعی سرم کلاه گذاشت. از این که دیدم آن فرد مرام و رفاقت را زیر پا گذاشته است واقعاً ناراحت شدم. از کنار بی نظمی به سادگی عبور نمی کنم در این رستوران پول خوبی به عنوان حقوق به کارمندها می دهم، اما در کنارش به بقیه مسائل هم توجه می کنم. اگر کسی کارش را خوب انجام ندهد، برای مثال از دستکش استفاده نکند، پیشبند نبندد و یا رفتار مناسبی با مشتریان نداشته باشد، مبلغی از حقوقش کم می کنم. مزایا و معایب غذای بیرون خوردن غذا در رستوران فرصتی فراهم می کند تا افراد خانواده در محیطی خارج از خانه به دور هم جمع شوند و در یک محیط دل انگیز با یکدیگر به بحث و گفتگو بنشینند، می توانند از خوردن غذای بیرون لذت ببرند و خانم خانه هم برای یک وعده غذایی استراحت می کند، اما افراط در این زمینه باعث بروز یک سری بیماری ها می شود. به نظر من هیچ چیز نمی تواند جای غذای خانگی را بگیرد. مرد باید در خانه به همسرش کمک کند معتقدم مرد تا جایی که می تواند و وقت دارد، باید به همسرش کمک کند. من کارهایی که برای همسرم سخت است، مانند پاک و حتی خرد کردن ماهی، میگو و مرغ را انجام می دهم و دوست دارم همیشه کمک حال خانواده و مفید در محیط کارم باشم، چون در قبال همسرم و کارهای خانه معتقد هستم. نباید کار خانه را برای مرد عار دانست، چون زن و شوهر در هر کاری با یکدیگر شراکت داشته باشند و نمی توان کار خانه را یک وظیفه صرفاً زنانه دانست. مردم داری، راهی برای اسطوره شدن همواره سعی کرده ام مردم دار باشم، فقط در برهه های مختلف شکل و شمایل آن تغییر کرده است و مردم نیز این را متوجه شده اند. آنها می دانند و می فهمند کسی که زمان بازی با تمام وجودش تلاش می کند، از جان مایه می گذارد و برای آنها بازی می کند، به آنها ارادت دارد. بعد از آن هم به فراخور سعی کرده ام با مردم و در کنار آنها باشم. در حال حاضر فرصت بیشتری برای هم صحبتی با آنها پیدا می کنم. زمانی که بازی می کردم، برای اینکه آنها را خوشحال کنم، تلاش می کردم. وقتی هم که بیمار می شدم، آنها با همه وجود برای من دعا کردند و خدا هم به خاطر همین اخلاص و صمیمیت و از ته دل خواستن، جواب دعای آنها را داد. زمانی که مردم به رستوران من می آیند نیز، همچنان با مهربانی برخورد می کنند. دستپختم خوشمزه است اگر به پای تعریف از خودم نگذارید باید بگویم دستپختم خوب است و هرکس آن را خورده از آن تعریف کرده است. وقتی تصمیم به افتتاح این رستوران گرفتم در طبخ غذا دقت کردم و فکر می کنم از آن روز به بعد به نوعی با آشپزی حرفه ای آشنا شدم که برای من بسیار لذت بخش بود. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
رسوایی شکست سامانه های ضد موشک صهیونیست ها در رهگیری موشکهای مقاومت موجب شده است که اشغالگران برای مخفی کردن سربازان و شهرک نشینان از موشکهای مقاومت، در برخی نقاط اراضی اشغالی از لولههای فاضلاب استفاده کنند. تصاویر منتشر شده از نقاط مختلف در اراضی اشغالی حاکی است که نظامیان و شهرک نشینان صهیونیست پس از به صدا در آمدن آژیر خطر، هراسان به سوی لوله های فاضلاب فرار می کنند. این نخستین بار است که از چنین پناهگاهی برای مخفی کردن صهیونیست ها استفاده می شود. اشغالگران همواره پس از برگزاری مانوارهای پدافند غیرعامل، مدعی شده اند که بهترین و پیشرفته ترین پناهگاه ها را برای شهرک نشینان و نظامیان خود تدارک دیده اند. حملات رژیم صهیونیستی به غزه از چهارشنبه گذشته همچنان به صورت مستمر ادامه دارد بر اساس آخرین آمار بیش از ۷۰ فلسطینی به شهادت رسیده و بیش از ۷۰۰ نفر نیز مجروح شدهاند سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
مدل سابق استرالیایی که در یک سانحه وحشتناک دچار سوختگی شدیدی شده بود ۳۰۰ هزار پوند غرامت از دولت دریافت کرد. او اکنون چهره اش را پشت یک ماسک مخفی میکند .”توریا پیت ” یک مدل استرالیایی است که طی حادثه ای در یک مسابقه دو ماراتن دچار سوختگی وحشتناکی شد به طوریکه علاوه بر سوختگی ۶۴ درصدی بدنش ۴ انگشت یک دست و شصت دست دیگرش را هم از دست داد. دولت استرالیا با پرداخت این پول سعی میکند اندکی از مشکلات روانی اقتصادی ناشی از این حادثه را جبران کند. خانم “پیت” ۲۱ ساله در یک شرکت مهندسی معدن مشغول به کار بود که آگهی شرکت در این مسابقه را دید و زمانیکه فهمید برای شرکت در مسابقه باید ۱۰۰ پوند بپردازد از شرکت در آن منصرف شد. اما برگزار کنندگان مسابقه از او دعوت کردند تا به صورت رایگان در این رقابت حضور داشته باشد. او به همراه ۴۰ نفر دیگر از شرکت کنندگان در این رقابت حاضر شد اما در اواسط مسیر مسابقه او به همراه چند شرکت کننده دیگر در میان صخره های باریک طعمه شعله های ناشی از نشت گاز از خطوط گازرسانی شدند . در این سانحه او به همراه یک شرکت کننده خانم دیگر و چند شرکت کننده مرد دچار سوختگی شدند. به گفته او اگر گروه امداد هوایی سریعا خود را به آنها نرسانده بود آنها اکنون زنده نبودند. مقامات دولتی این پول را تنها به قربانیان زن این حادثه داده و علت آن را صدمات جبران ناپذیر روحی و جسمی این زنان و حمایت از آنان در امور اقتصادی زندگی دانسته اند تا به این طریق به آنها کمک شود زندگی خود را احیا کنند. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
رییس پلیس فضا و تبادل اطلاعات استان اصفهان از بازداشت یک نوجوان ۱۲ ساله به اتهام راه اندازی سایتی در حوزه جرایم اینترنتی خبر داد و گفت: این نوجوان علت اصلی این کار را تأثیر تماشای برنامه های ماهواره روی خود عنوان کرد.
سرهنگ ستار خسروی در تشریح این خبر گفت: کارشناسان در حوزه جرایم اینترنتی، سایتی که اقدام به درج داستان های غیراخلاقی می کرد را شناسایی و پس از مسدودکردن این سایت، دستگیری گرداننده آن را در دستور کار ویژه خود قرار دادند. وی افزود: پس از انجام تحقیقات و بررسی ها در فضای مجازی و جمع آوری اسناد و مدارک الکترونیکی مستند، مشخص شد گرداننده اصلی این سایت نوجوانی ۱۲ ساله به نام آرش ع است. رییس پلیس فتای استان اصفهان گفت: این نوجوان در تحقیقات انگیزه خود را کنجکاوی و جذابیت عنوان کرد و بیان داشت که یکی از عوامل اصلی که او را به این سمت سوق داده تأثیر تماشای برنامه های ماهواره است. خسروی با بیان اینکه این نوجوان مجرم همراه با مدارک و مستندات قانونی به دادسرا تحویل داده شد، به خانواده ها هشدار داد: فضای مجازی در عین حال که می تواند مفید و سازنده باشد خطرات و آسیب های جبران ناپذیری را برای کاربران به خصوص جوانان و نوجوانان به همراه دارد که والدین باید هوشیار بوده و با افزایش سواد دیجیتالی خود، نظارت بیشتری بر فعالیت های فرزندان در فضاهای مجازی داشته باشند و آنان را در ورود به فضاهای سایبری همراهی کنند. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:25 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
به گزارش خبرنگار ما، چندی پیش رسانههای آلمان اعلام کردند یک زن ایرانی به نام بنفشه-۳۶ساله در آپارتمانش در محله شونه برگ برلین از سوی دوست سابقش که امید نام دارد، زخمی شده است. سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
رییس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات سمنان از دستگیری مدیران سایت همسریابی در سمنان که با جانمایی آرم پلیس فتا در سایت خود اقدام به کلاهبرداری از جوانان می کردند، خبرداد. سرهنگ میراحمدی در تشریح این خبر گفت: در راستای وظایف این یگان و در راستای کاهش جرایم و تخلفات در فضای مجازی کارشناسان در حین رصد سایت ها و صفحات اینترنتی، سایتی را به عنوان همسریابی شناسایی و تحقیقات خود برای شناسایی مدیران آن آغاز کردند. وی افزود: در این راستا تحقیقات ادامه و با انجام اقدامات پلیسی و تخصصی، هویت دو متهم که با همکاری با یکدیگر این سایت را مدیریت می کردند، شناسایی و دستگیر شدند. میراحمدی با بیان اینکه متهمان با جانمایی آرم پلیس فتا در صفحه اصلی سایت اقدامات خود را به نوعی قانونی جلوه داده و جعل عنوان کرده بودند، ادامه داد: متهم پس از بازجویی های صورت گرفته و مشاهده مستندات به جرم خود اعتراف و در بررسی ها روی این سایت شخص شد متهمان ظرف مدت ۴۰ روز حدود بیست هزارتن را عضوگیری کرده و از این رو درآمد زیادی را کسب کرده اند. رییس پلیس فتای سمنان گفت: فضای مجازی، فضایی است که به راحتی می شود در آن تغییر هویت داد. بنابراین کاربران به خصوص جوانان هوشیار باشند که اغلب افراد با عضویت در این گونه سایت ها و دادن اطلاعات شخصی خود به افراد ناشناس و پرداخت مبالغ بالا دچار مشکلاتی غیرقابل بازگشت شده اند. دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
قاتل برای مدت ۲۰ دقیقه در شهر قندهار، شهری که ترور در آن انجام شده بود به دار آویخته شد و سپس جسدش از منطقه خارج شد
شخصی که “احمد ولی کرزی”، برادر رئیسجمهوری افغانستان را به قتل رسانده بود، در ملاء عام به دار آویخته شد.به گزارش انعکاس به نقل از دیلیمیل، این فرد همقبیله کرزی بوده و به مدت هفت سال با او همکاری داشته است. وی روز سهشنبه احمد ولی کرزی، برادر رئیسجمهور افغانستان را به قتل رسانده بود.
در مراسم تشییع احمد ولی کرزی، حامد کرزی، رئیس جمهور این کشور و برادر شخص مقتول نیز حضور داشت و هزاران نفر دیگر که دیلیمیل از آنها به عنوان سیل جمعیت یاد کرده است، شرکت داشتند. کرزی در یک کنفرانس خبری اظهار داشت: “کشتن کار سادهای است اما مرد واقعی کسی است که بتواند جان دیگران را نجات دهد.” گفتنی است در حین برگزاری یک مراسم برای بزرگداشت برادر کرزی در قندهار، یک حمله انتحاری انجام شد که دستکم سه نفر در آن جان خود را از دست دادند. “رئیس شورای علمای قندهار” در میان مقتولین این عملیات تروریستی بود. یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
به نقل از شبکه ایران فیلمبرداری تازه ترین فیلم سینمایی بهرام بهرامیان با عنوان «آینه شمعدون» در حالی ادامه دارد که بر طبق تازه ترین اخبار ارائه شده به شبکه ایران تیم تولید این کار این روزها در سیرک خلیل عقاب به سر می برند تا آخرین سکانسهای مربوط به بازی رضا عطاران را فیلمبرداری کنند. گویا بازی عطاران امروز به پایان رسیده و از هفته آتی ادامه فیلمبرداری با حضور سایر بازیگران ادامه می یابد. دیگر خبر جذاب مربوط به این پروژه آن است که گویا به دلیل برخی مسائل و مشکلات نیوشا ضیغمی و مهتاب کرامتی از همکاری با این پروژه سرباز زده اند و به جای آنها رعنا آزادی ور و شقایق فراهانی به گروه بازیگران پیوسته اند. فیلمبرداری «آینه شمعدون» که بعد از «آل» و «پریناز» سومین فیلم بلند بهرامیان است تا اواسط دی ماه به طول انجامیده و بعد از آن امور فنی فیلم انجام می شود تا فیلم برای نمایش در سی و یکمین جشنواره فجر آماده شود. یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
پشت یک میز ۴نفره، تنگ و ترش نشسته بودیم؛ در یک خانه جدید. سالها بعد از دیدار ۴نفره، با برادران قاسمخانی و بهاره و شقایق؛ امشب هم قرار بود بهاره رهنما بپرسد و ما گوش کنیم. او میزبان ما بود، در خانهاش، روبه چشمانداز بیانتهای شهر. خیلی دورتر از لوکیشنهای دزد و پلیسی. این یک جمع گرم خانوادگی بود. خانواده نویسنده و بازیگر، همانها که سالهاست به ما خنده هدیه میدهند. خانوادهای با داستانهای مخصوص؛ به ویژه قصه عروس جوان و دختر همسر اول آقای نویسنده. شاید اول رویمان نمیشد بپرسیم، اما صمیمیت محراب و شقایق این جرات را به ما داد. این شد که مصاحبه تبدیل شد به حرف زدن درباره نیروانا و البته نویان. دخترخانم عاقل و آرامی که بارها کنار محراب دیده بودیمش. شقایق در این گفتوگو توضیح میدهد چگونه تلاش کرده دوست خوبی برای دختر ناتنیاش باشد… داستان این شماره همین است. چه خوب که بعضیها شجاعت حرف زدن دارند! گاهی بدون محراب در سالهای بازیگریت در کارهایی جز کارهایی که محراب و پیمان نوشته باشند بازی کردید؟ شقایق: بله، قبل از عید در کاری به اسم «تهران نو» بازی کردم کار آقای «فرید سجادی» که «امید سهرابی» آن را نوشته بود. البته آن کار هم درون مایههای کمدی داشت اما نقش من نقش جدی بود. با راما قویدل در ۳کار همکاری داشتم که کار جدی بود و در «خداوند عشق را آفرید» مسعود شاهمحمدی یک قسمت بازی کردم. نکته جالب این است که نقشهای جدیام را به یاد ندارم، چون اغلب کارگردانها ریسک نمیکنند که بازیگر کمدی را برای نقش جدی بخواهند. اختلاف با مهران مدیری
علت اینکه همکاری با آقای مهران مدیری را قطع کردید چیست؟ محراب: یکسری اختلافات در گروه به وجود آمد که از لحاظ رفتاری، روابط دوستان شکل سابق را نداشت. کمی هم بحث پول در آن فضا پررنگ شد؛ چه دریافت و چه در پرداخت دستمزدها مشکلدار شد. ماجرا بیشتر شبیه یک سیستم اقتصادی شده بود تا یک فضای هنری- کاری. رابطه بچههای گروه هم تحت تاثیر سیستم اقتصادی قرار گرفت. در نتیجه من و شقایق ترجیح دادیم با آن گروه ادامه ندهیم. هر دوی ما به فضاهای دوستانه و صمیمانهتر عادت داریم. محیط کاری ما فضای راحتتری است که سنگینی ندارد.
من و تهیهکننده در مهمانی
محراب: آقای چگینی تهیهکنندهای است که در پاورچین هم با هم کار کردیم. من ۲ سال است که بدون قرارداد با او کار میکنم. او میداند من فرد تنبلی هستم، کارهایم را دیر میرسانم اما در عین حال میداند که مسئولیتپذیر هستم و سعیام را میکنم که بهترین کار را تحویل دهم. ما تا روزهای آخر فیلمبرداری حتی صحبت دستمزد نداشتیم. مهم این است که درکنار یکدیگر خوش باشیم. خیلی وقتها تماس میگیرد و میگوید وقتی نیستی حوصلهام سر میرود. مدتها راجع به فیلمها و سریالها صحبت میکنیم. به همین دلیل اینگونه رابطه را دوست دارم. شاید فضا، فضای حرفهای نباشد و بر این اساس باشد که کجا به ما خوش میگذرد. خب شما در مهمانی کسانی را که دوست دارید دعوت میکنید نه کسانی که پولدارتر و خوشقیافهتر هستند و نگاه من به کار اینطور است. نابغهها نمیتوانند با هم کار کنند
با توجه به پیشفرضهایی که وجود دارد قهوه تلخ هم به همین دلایل به مشکل خورد؟ بله، این کاری که در آن دائم صحبت پول در میان بود. سیستم فروش سوپرمارکت یک سیستم مستقیم مالی است به نظرم این مسائل در روند کار تاثیر داشت.من تکتک بچههای گروه را دوست دارم. خود مهران بسیار دوستداشتنی است. آقایان گلیان را هر وقت میبینم کلی حال و احوال میکنیم و سیامک و خشایار هم همینطور. اما جمع این آدمها کنار هم باعث شد شکل رابطهها به مرور عوض شود. شکل رابطهها تقسیم شد به یکسری طبقهبندیها که شکل خوبی نبود. من رابطه صمیمانه گذشتهمان و رفت و آمدهایمان را دوست داشتم. به نظرم کمکم ارتباطهای آنها به سطحبندیهای درجه یک، ۲ و ۳ تقسیم شد و فضای خوب گذشته را از دست داد. شقایق: به نظرم هر گروهی که موفق بودند و طولانیمدت همکاری دارند بعد از مدتی به مشکل برمیخورند. در مورد محراب و پیمان و آقای مدیری معتقدم آنهایی که خیلی نبوغ دارند، بعد از مدتی دیگر نمیتوانند با هم کار کنند. همه یک خانوادهایم
در دزد و پلیس پیمان هم دستی بر آتش داشت؟ بله، پیمان با اینکه بازنویس فیلمنامه بود، سه برابر وقتی که برای نوشتن فیلمنامه خودش گذاشت، آن را بازنویسی کرد و او همیشه در روند کار حضور داشت. فکر میکنید اینگونه خانوادگی کار کردن شما با یکدیگر چقدر به شما کمک میکند. آیا اینکه یک فضای ذهنی دارید به شما تمرکز میدهد؟ محراب: به نظر من که خیلی مهم است. وقتی میگویم شکل دوستانه کار اهمیت دارد، همین است. گروه بازیگرها وقتی وارد کار میشوند باید به یکدیگر در کار کمک کنند. در این گروه دزد و پلیس دیدیم بهنام، هومن و شقایق چقدر به هم کمک میکنند.یعنی اگر چیزی به ذهنشان میرسید میگفتند و اگر فکر میکردند یک شوخی را هومن بگوید بامزهتر است به او میگفتند، منظورم این است به یکدیگر کمک میکردند. در ساختمان پزشکان هم این اتفاق افتاد. این دوست داشتنها مهم است، وقتی به شقایق علاقه دارم، دوست دارم متن خوب برای او بنویسم. از طرف دیگر اطمینان هم وجود دارد وقتی من به بازی شقایق اعتماد میکنم و پیمان به من، نتیجه کار نتیجه خوبی از آب درمیآید.
اگر پیمان خلافکار میشد من هم میشدم
میخواهم از رابطهتان با پیمان بدانم. محراب: پیمان از ابتدا صمیمیترین آدم زندگی من بود. از ابتدا کسی بود که نگاهم به او بود که ببینم به چه چیز علاقه دارد و من هم به همان کار علاقهمند شوم. پیمان ۵ سال از من بزرگتر بود و او به سینما علاقهمند میشد و من هم به سینما علاقهمند میشدم پشت سر او درهر کاری من هم علاقهمند میشدم. در نتیجه من همیشه مسیرها را دنبال او میرفتم. شقایق: خوب شد پیمان قاچاقچی نشد (میخندد). محراب: مطمئن باشید اگر قاچاقچی هم میشد من هم خلافکار میشدم. پیمان هم همیشه دنباله رو من بود. یادم میآید وقتی پیمان ۱۰ساله بود و من ۵ ساله در اتاقمان پوستر چهگوارا به دیوار زده بودیم. احساس میکردیم قهرمان، سوپرمن و بتمن ما چهگوارا است. به همین دلیل من و پیمان این شکل ارتباط را هنوز داریم. نمیخواهم بگویم پیمان سرپرست من است نه، اما همیشه به عنوان بزرگتر بالای سر من بوده و همیشه هوای من را داشته است. سلیقههایمان به هم نزدیک است و ما همیشه یک سبک فیلم را میبینیم، حتی در یک فیلم هر دو یک صحنه را دوست داریم و همچنین بازیگرهای مورد علاقهمان مشترک است. به همین دلیل کار کردن ما با هم خیلی راحت است. به نظرم دیدی که پیمان به سینما و داستان دارد، هیچ کس در ایران ندارد؛ نه فقط در ژانر کمدی. معتقدم اگر حرفی بزند که با سلیقه من در نوشتن جور درنیاید میدانم اشتباه نیست. میدانم برای اینکه بر اساس سلیقه من نیست اما مسیر، مسیر درستتری است.
فیلمنامهنویس علیه بازیگر
یعنی اگر از کسی خوشت نیاد متن بدی برای او مینویسی؟ شقایق: چون زمان ضبط سریال و نوشتن فیلمنامه همزمان است به همین دلیل بازیگرهایی که در حد نقش اصلی نبودند با بازیگرهای نقش فرعی جابهجا میشدند. وقتی یک هنرمند خوب از پس نقش برنمیآید، ناخودآگاه فیلمنامهنویس دستش نمیرود که برای او نقش بنویسد و کمکم نقش او را کم میکند. گاهی هم یک بازیگر نقش فرعی دارد اما آنقدر خوب از عهده کار برمیآید که نقشش اضافه شود. محراب: بیتعارف با یک عده از بازیگرها اصلا دوست ندارم کار کنم. چرا باید با بازیگری که فیلمنامه را نابود میکند کار کنم. نه اینکه از خود آنها خوشم نیاید نه بلکه آنها به نظرم سواد کار را ندارند. خیلی از بازیگرها هستندکه اعتقاد به تکمحوری دارند و فقط شهرت را دوست دارند و آنها هیچ تحلیلی روی نقش ندارند. اما در روند فیلمبرداری یک پروژه بازیگری که از دید من انرژی سکانس را بگیرد و خوب بازی نکند خود به خود باعث میشود دیالوگهای کمتری برایش بنویسم. ترجیح میدهم بروم سراغ کسانی که جالبتر اجرا میکنند.
کار کردن با مهران و رامبد…
این مسئله هیچ وقت باعث نشده است با کارگردان به مشکل بربخورید؟ محراب: نه، همیشه رابطهام با کارگردانهایی که با آنها کار کردهام خوب بوده است تا زمانی که با مهران مدیری کار میکردیم ارتباط خوبی با هم داشتیم. چون همه آنها به فیلمنامه و نویسنده متعهد بودند و اطمینان داشتند. فقط با مهدی مظلومی به مشکل برخوردم. با اینکه خودش را دوست دارم اما علاقه ندارم با او کار کنم چون مهدی کاری انجام میدهد که من دوست ندارم، او دست بازیگر را در فیلمنامه باز میگذارد و این مسئله مرا آزار میدهد. اما مهران و رامبد به فیلمنامه احترام میگذارند. سروش صحت که به نظرم معرکه است و او هم دوست خوبی است، هم خودش بازیگر است و هم کارگردان و نویسنده. میداند با دیگران چطور ارتباط برقرار کند. سعید آقاخانی هم کسی بود که تا به حال با او کار نکرده بودم. برخلاف اینکه خط فکری ما با هم فرق دارد، او به سمت کمدی میرود که به شدت واقعگرایانه است و من معمولا سراغ کمدی فانتزی میروم. اما خدا را شکر هم سعید فیلمنامه را دوست داشت و هم من از سبک و نگاه وکار کردن سعید خوشم آمد. چقدردوست دارید کاری را کارگردانی کنید که فیلمنامه آن را هم خودتان نوشته باشید؟ محراب: خیلی به کارگردانی فکر میکنم اما ترجیحم این است که یک کار جدی را کارگردانی کنم. سلیقه خود من هیچ وقت در سینما و تلویزیون کمدی نبوده است. بازیگرهای مورد علاقهام هم کمدینها نبودهاند، غیر از وودی آلن اما در کل فضای جدی برایم جالبتر است. دوستی بازیگرها تاریخ مصرف دارد نوع سلیقه فیلمی هر کدامتان چیست؟ شقایق ژانر جدی دوست دارد و سلیقه هنری و زنانه را میپسندد. من به سینمای فانتزی و سینمای تجاری علاقه دارم. دوست دارید پسرتان نویسنده شود یا بازیگر؟ شقایق: من آنقدر به نویسندگی علاقه دارم که آرزویم این است که پسرم نویسنده شود. همه از من میپرسند دوست داری نویان بازیگر شود میگویم نه دوست دارم نویسنده شود. محراب: من خیلی نمیتوانم با بازیگرها ارتباط داشته باشم، آنها در دوستیشان هم بازی میکنند و نوع دوستیشان تاریخ مصرف دارد. صمیمیترین دوستهای من و شقایق جزو بازیگران نیستند. اما دوستانی داریم که بازیگرند و دوستشان داریم. من آن بخشی از شقایق را دوست دارم که شبیه بازیگرها نیست. چون او ادا و اصول و نقش بازی کردن بازیگرها را ندارد.
آشنایی روی کاغذ
خانم دهقان این خوشایند است که محراب نویسنده است و تاثیری که روی کار شما میگذارد چیست؟ بله خیلی زیاد. همانطور که فیلمنامه برای کارگردان خیلی مهم است من هم مثل همه بازیگرهای دیگر دوست دارم وقتی بازی میکنم فیلمنامه خوب در دستم باشد و به نظرم نهایت خوششانسی است که همسرم فیلمنامهنویس است. از عکسالعملها و ریاکشنهای دیگران متوجه میشوم که همسرم نویسنده خوبی است و این مسئله برای من واقعا خوشایند است. محراب: من و شقایق از نوشتن بود که با هم آشنا شدیم. من و شقایق برای یک کاری برای شبکه جامجم شروع به نوشتن کردیم. آنجا برای اولینبار با هم آشنا شدیم. بعد ۲،۳ کار نصفه نیمه با هم نوشتیم، فکر میکنم بخشی که ما را به هم نزدیک کرد جنبه نویسندگی ما بود نه جنبه بازیگری.من شقایق را به عنوان بازیگر و هم نویسنده میبینم برای اینکه او به متن بیشتر از بازی دقت دارد. پارتیبازی برای شقایق
چقدر حسادت زنانه در مورد شما وجود دارد. اینکه شما همسر فیلمنامهنویس هستید چقدر شما را مورد قضاوت و حسادت قرار میدهد؟ شقایق: شاید این اتفاق بیفتد اما فقط در روزهای اول کار این اتفاق میافتد بعد متوجه میشوند که اینطور نیست. محراب: واقعا من هیچ وقت برای شقایق پارتیبازی نمیکنم. مثلا در باغ مظفر نقش شقایق خوب از آب درنیامد. اشکال آن هم به فیلمنامه برمیگشت و تا آخر کار هم این اشکال برطرف نشد. ما هم سعی نکردیم نقش او را پررنگ کنیم چون همسر من است. در ساختمان پزشکان هم چون شقایق خیلی درگیر پسرمان بود قرار شد نقش جدا برای او بنویسم و آیتمهای جدایی را بازی کند و خیلی در قصه حضور نداشته باشد. اتفاقا نقش هم خیلی خوب از آب درآمد. به همین دلیل هیچ وقت فکر نکردم چون شقایق حضور دارد باید نقش او پررنگ باشد. اما در همه فیلمنامههایم به شقایق فکر میکنم. شقایق: اما این قضاوت همیشه وجود دارد که چون همسر و برادر همسرم فیلمنامهنویس هستند تمام نقش خوبها سهم من میشود. نمیدانم چطور باید توجیه کنم که چون بازیگر خوبی هستم این اتفاق میافتد. کسانی که به خواندن و نوشتن علاقه دارند دنبال کلمات و اصطلاحات جدید هستند آیا تاکنون برای هم نامه نوشتید؟ محراب: بله، این اتفاق زیاد میافتد. ما چون نویسندگیمان مربوط به ژانر تصویر است زبان مشترکمان و طنابی که ما را به هم وصل میدهد فیلم دیدن است. برنامه ما همیشه فیلم دیدن بود و در اولین خانهمان هنوز هیچ وسیلهای نداشتیم، نه صندلیای و نه پردهای. با این حال روی زمین روی روزنامه مینشستیم و فیلم میدیدیم. هنوز هم وقتی فیلم میبینیم ساعتها راجع به آن حرف میزنیم. خیلی وقتها نوع سلیقه فیلمیمان فرق دارد اما باز هم ربط بین ما فیلم دیدن است.
سخت است ولی میشود
شما مجبور میشوید گاهی برای مدیریت خانه صدایتان را بالا ببرید. این شرایط را چطور کنترل میکنید. شقایق: من با بچه خودم نویان به این مشکل برمیخورم اما با نیروانا هیچ وقت. محراب: نیروانا اخلاقی دارد که من هم که پدر او هستم هیچ وقت پیش نیامده حرفی را دوبار به او بزنم. او کمی بینظم و کمتحرک است ولی همیشه حرف گوشکن است برای همین هیچ وقت کار ما به دعوا نکشیده که مجبور شویم صدایمان را بالا ببریم. شقایق: به نظر من در چنین شرایطی هم وظیفه پدر و مادر اصلی است. پدر و مادری که از هم جدا شدهاند باید مسئولیت دعوا کردن یا راهنمایی کردن را بر عهده بگیرند و نقش دوست را به طرف مقابل بدهند. قبول دارم کار آسانی نیست. اما برای ما حل و فصل این مسائل خیلی آسان بود چون نیروانا واقعا دختر فهمیدهای است. خوشحالم از اینکه دوستی مثل نیروانا دارم. بچه دوم شما چند ساله است؟ نویان ۴ و نیم ساله است. فیلم ترسناک با حضور شین.دال
برای آینده چه نقشهای دارید؟ محراب: ما هیچ وقت آیندهنگر نبودهایم. خیلی دوست داریم یکسری از کارها را انجام دهیم. مثلا دوست داریم صاحبخانه شویم، خانهمان حیات داشته باشد اما برای آن کاری نمیکنیم… یعنی در مسیر و هدف خاصی حرکت نمیکنیم. همیشه بهروز زندگی کردهایم. برنامه فردایمان را میدانیم اما ممکن است انجام هم نشود. از لحاظ کاری دلم میخواهد هر دوی ما ژانرهای مختلفی را امتحان کنیم. دوست دارم فیلمنامه جدی بنویسم که شقایق در آن بازی کند. حتی فیلم ترسناک بسازم و شقایق بازی کند اما در نهایت دوست دارم همیشه با هم کار کنیم.
زندگی با یک نویسنده
شقایق: نکته این است که خیلیها نویسندگی را به عنوان شغل قبول ندارند. انگار این کار به چشم نمیآید. محراب خیلی وقتها شبها تا صبح مشغول نوشتن است. طبیعی است تا ظهر بخوابد. کسی مراعات او را نمیکند. یک بازیگر وقتی بازی میکند کسی با او صحبت نمیکند اما وقتی محراب مشغول نوشتن است بقیه با او حرف میزنند.ما نمیتوانیم بگوییم محراب امشب میخواهد فیلمنامه بنویسد پس به خانه ما نیایید. محراب: وقتی ظهر از خواب بیدار میشوم شقایق چپ چپ نگاهم میکند فراموش میکند ۸ صبح خوابیدهام (میخندد). شقایق: بعضی مواقع عصبانی می شوم. برای اینکه نویسندگی شغل سختی است. این سخت بودن من را هم تحت فشار میگذارد. ولی سیستم خانه ما بر اساس کار محراب برنامهریزی شده است. پسر من میداند که پدرش تا صبح بیدار بوده است و تا موقعی که من به او نگفتهام سراغ محراب نمیرود. محراب میتواند تا هر ساعتی که میخواهد بخوابد و خانه در آرامش باشد.
تعصب فیلمنامهای روی محراب!
شقایق: خیلی وقتها که مشغول دورخوانی هستیم بازیگرها و کارگردان ملاحظه من را میکنند به این دلیل که من همسر محراب هستم. اوایل وقتی یک بازیگر دیالوگی را جا میانداخت که محراب آن متن را نوشته بود متعصب برخورد میکردم که حتما باید کل دیالوگ دقیق خوانده شود. الان سعی میکنم که آن تعصب را در کار کمتر خرج کنم. با این حال بچهها سعی میکنند ملاحظه من را کنند که جلوی من از فیلمنامه ایراد نگیرند. اما همیشه خدا را شکر میکنم که همسر من فیلمنامه نویس خوبی است. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم اگر همسرم نویسنده بدی بودم چقدر من خجالت میکشیدم.
داستان دختر دوست داشتنی
خانم دهقان برای اولینبار در مصاحبهای با مجله «سیب سبز» و بعد در برنامه تلویزیونی اعلام کردید که ازدواج شما با محراب قاسمخانی ازدواج دومتان بوده است. اعلام این موضوع دلیل خاصی داشت؟ بله، به دلیل حس مادرانهای که نسبت به نیروانا و نگرانیای که برای او و بچههایی مثل نیروانا داشتم. برای اینکه نیروانا همانطور که خودش هم قبلا گفته است با این موضوع کنار آمده و خدا را شکر هیچ وقت با هم مشکل نداشتیم. اما نیروانا تحت فشار بود به این دلیل که من را میشناخت. میگفت: در مدرسه راجع به بچههای طلاق که صحبت میکنند از بین آن همه بچه طلاق همه من را نگاه میکنند. خیلی وقتها از او سؤال میکردند من مادرش هستم یا نه. احساس کردم یک دینی دارم که باید آن را ادا کنم و باید راجع به آن صحبت شود. شقایق: آن شب که من و نیروانا از تلویزیون برگشتیم یکدفعه من و نیروانا احساس کردیم میتوانیم نفس راحت بکشیم. یک چیزی در رابطه مادر و فرزندی وجود دارد که کتمانناپذیر است. اینکه با به دنیا آمدن بچه یک مهر و محبتی متولد میشود که در شکل رابطه مادرخواندگی خیلی سخت میشود پیدایش کرد. میخواهم بدانم برخورد با این مسئله چطور است. شما چطور این مسئله را کنترل کردید؟ من نمیگویم برخورد با این قضیه کار آسانی است. همه باید در این رابطه کمک کنند. من باید همزمان هم اعتماد نیروانا را جلب میکردم و هم اینکه طوری برخورد کنم که جای مادر او را پر کنم. برگ برنده من خود نیروانا بود، یعنی من هنوز هم میگویم اگر هر بچهای جز نیروانا بود و اگر میخواست رفتار ناسازگاری داشته باشد که نخواهد من را بپذیرد شاید به نتیجه نمیرسیدم. نیروانا فقط دختر من نیست. من فکر میکنم بهترین دوست من است. گاهی رفتارهای من نامتعادل است بعضی وقتها حالم خوب است بعضی وقتها عصبی هستم. تنها کسی که در این شرایط من را درک میکند نیرواناست. اوخیلی خوب من رادرک میکند.محراب: مدیریت این شرایط عجیب است. وقتی شقایق باردار بود نمیدانستیم باید این مسئله را برای نیروانا بازگو کنیم یا نه. آن موقع او ۹ سالش بود و ما با خودمان کلنجار میرفتیم که چطور و از کجا این خبر را به او بدهیم. نیروانا سالها بود ماشین شارژیای را دوست داشت که میتوانست سوار آن شود و رانندگی کند که هیچ وقت پولم نرسیده بود آن ماشین را برایش بخرم. یک روز یک مقدار پول برداشتم و گفتم میروم به مغازهای که هم لوازم بچه میفروشد و هم آن ماشین را. فکرکردم با نیروانا به آنجا میروم و همانجا خبر را به او میدهم و ماشین را برایش میخرم و همچنین یک هدیه کوچک هم برای کوچولو. در راه به نیروانا گفتم: «برایت سورپرایز دارم!» گفت: «شقایق باردار است؟» اولین حدس او درست بود و رفتیم داخل فروشگاه یک ست تخت و گهواره بود ولی من یک کالسکه برای کوچولو خریدم. به نیروانا گفتم: «حالا میخواهم برایت ماشین بخرم.» گفت: «چرا ست کامل گهواره را نمیخری.» گفتم: «پولم نمیرسد میخواهم برایت ماشین بخرم.» نیروانا نگذاشت من ماشین برای او بخرم و اصرار کرد ست کامل را برای بچه بخرم. هیچ حسادت و بغضی نسبت به نویان نداشت. با اینکه خیلی دوست داشت ماشین را داشته باشد آن را نخواست. بعدها هم هیچ وقت نتوانستم ماشین را برایش بخرم. یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
اولین فروشگاه ویژه بانوان با کتابهایی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و خانواده افتتاح شد اولین فروشگاه ویژه بانوان با نام «ن و القلم» با کتابهایی با موضوع دفاعمقدس، انقلاب اسلامی و خانواده در قم افتتاح شد. مدیر این فروشگاه درباره ایده راهاندازی این کتابفروشی گفت: بر اساس پژوهشهای انجام شده و به درخواست بانوان اهل مطالعه لازم دیدیم با توجه به این که خانمها به نسبت آقایان وقت بیشتری برای مطالعه میگذارند و رغبت بیش تری به خرید کتاب دارند، به نیاز موجود پاسخ بدهیم و امکانات راه اندازی چنین فروشگاهی را فراهم کنیم. وی گفت: با توجه به اینکه یک خانم مسئولیت فروشندگی و مشاوره کتاب را در این فروشگاه بر عهده دارد، خانمها با آسانتر میتوانند کتاب مورد نظر خود را تهیه کنند. مدیر این فروشگاه در خاتمه نیز گفت: این فروشگاه با ۱۷۰۰ عنوان کتاب افتتاح شده و تا هفتههای آتی این تعداد به ۲۰۰۰ عنوان افزایش خواهد یافت. یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
زن بودن در جامعه ؟ فرهنگ مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود .. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند …. *(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم ..!!!) مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد…. *(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم ..!!! ) اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در ۱۰ سانت از ۱۰۰ سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ” چه تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد ….. *(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! ) پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه ۸ نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم … *(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! ) راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه ۱۸۰ درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم ….. *(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!! ) راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم …موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:55 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
ارسال کد به ۷۵۷۵ محسن چاوشی – راه کربلا ۳۳۱۸۱۷
محسن چاوشی – ظهرعطش ۳۱۰۱۷۱۱ محسن چاوشی – غدیر خون ۳۱۰۱۷۰۷ محسن یگانه – بابا خدا نگهدار ۳۳۱۸۱۸ مهدی مقدم – سردار عاشق ۳۳۱۸۱۵ علی اصحابی – محشر کبری ۳۳۱۸۱۱ بنیامین بهادری – آقام آقام ۵۵۱۲۸۲ بنیامین بهادری – آقام آقام – قطعه دوم ۵۵۱۲۸۳ بنیامین بهادری – آقام آقام - قطعه سوم ( بی کلام ) ۵۵۱۲۸۴ علی عبدالمالکی – علی اصغر ۵۵۱۱۹۳۸ علی عبدالمالکی – علی اصغر – قطعه دوم ۵۵۱۱۹۳۹ محمد علیزاده – خدای احساس ۳۱۰۱۷۰۹ کد های نوحه و مداحی : مجید بنی فاطمه – برادرم ابوالفضل ٢٢١١٣١٢ مجید بنی فاطمه – پدر بی تو ٢٢١١٣١٧ مجید بنی فاطمه – داره پرپر می زنه ٢٢١١٣١٩ مجید بنی فاطمه – داره پرپر می زنه ٢٢١١٣١٣ مجید بنی فاطمه – شام غریبان ٢٢١١٣١٨ مجید بنی فاطمه – عمو عباس ٣٣١١۴٩ محمود کریمی – آرزوی کربلا ٣٣١٨٨۶ محمود کریمی – انا یابن الحسن ۴۴١٢٠۶٨ محمود کریمی – بابا بابا ٣٣١٨٨٧ محمود کریمی – بار گناه – قطعه اول ٣٣١١۵١ محمود کریمی – بار گناه – قطعه دوم ٣٣١١۵٢ محمود کریمی – بار گناه – قطعه سوم ٣٣١١۵٣ محمود کریمی – دیدن روی ماه تو ۵۵١٣۴۴ محمود کریمی – قشنگترین بابای دنیا – قطعه اول ٣٣١١۵۶ محمود کریمی – قشنگترین بابای دنیا – قطعه دوم ٣٣١١۵٧ مهدی عبدلی – بوی سیب ۳۳۱۸۱۳ آهنگران – کربلا منتظر ماست ۵۵۱۶۰۱ کویتی پور – عمه جان ۴۴۱۲۱۹۵ محمدرضا طاهری – شب های محرم ۹۴۴۱۰۳ مجید بنی فاطمه – ابوفاضل ٢٢١١٣١٠ مجید بنی فاطمه – آقام ابوالفضل ٢٢١١٣١١ مجید بنی فاطمه – ای برادر آهسته تر ٢٢١١٣١۴ مجید بنی فاطمه – ای وای پسرم ٢٢١١٣١۵ آهنگ پیشواز ایرانسل محرم ۹۱ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
از داغ حسین اشک نم نم داریم ، در خانه سینه تا ابد غم داریم ، پیراهن و شال مشکی آماده کنید ، چند روز دگر تا به محرم داریم..!
ΔΔΔΔΔΔΔΔΔاس ام اس فرارسیدن محرمΔΔΔΔΔΔΔΔΔ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
از بچههای کودکستان سوال هوش زیر پرسیده شد:«اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت میکند؟» به دقت به شکل نگاه کنید.
جواب این تست هوش را میدانید؟ تنها دو جواب وجود دارد: «چپ» یا «راست»
دربارهاش فکر کنید …
هنوز نمیدانید به کدام طرف حرکت میکند؟ عیب نداره! ما به شما میگوئیم. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تمام بچه کودکستانیها جوابشان این بود: به طرف چپ. وقتی از آنها پرسیده شد: «چرا فکر میکنید که اتوبوس به طرف چپ حرکت میکند؟» جواب همهشان این بود: «چون درب اتوبوس دیده نمیشود.» خجالت کشیدید، مگه نه؟ عیب نداره! ناراحت نباشید. من خودم هم جوابش را نمیدونستم پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:48 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
تا حالا دقت کردین همیشه بامیه زود تموم میشه و زولبیا زیاد میاد؟
. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
بچه دبستانی ته کلاس: برای عکس جرج واشنگتن مژه و گونه می کشد. سپس یک دلاری را به موشک کاغذی تبدیل می کند و به سمت معلم که در حال درس دادن است پرتاب می کند.
شهروندِ صاحب استخر: یک دلاری را نگاه می کند و به مرد مسن می گوید؛ دو مشکل وجود دارد. یکی اینکه قیمت ورودی استخر بیش از یک دلار است و دوم اینکه نوبت آقایان روزهای زوج است. مرد مسن لبخندی می زند و به صاحب استخر اطمینان می دهد این یک سرمایه گذاری کوتاه مدت و پرسود خواهد بود. مشکل دوم هم با نشان دادن کارت شناسایی حل می شود. شهروند معلم: موشک یک دلاری که به پس سرش خورده را صاف می کند و توی جیبش می گذارد. برای معلم، موشک یک دلاری خیلی بهتر از کاغذهای جویده شده ای است که به وسیله لوله خودکار به سمتش پرتاب می شود. از بچه های کلاس می خواهد تا سازنده ی این سلاح کشتار جمعی را به او معرفی کنند. بچه ای که به تنهایی در میز اول نشسته است، دستش را بالا می گیرد: «آقا اجازه، کار بهنود بود.» او شاگرد اول کلاس است و در قلب معلم جای دارد چون مثل خفاش های مکانیکی برونکا، کوچک ترین حرکت دانش آموزان را به معلم گزارش می دهد. معلم به انتهای کلاس می رود و با خود فکر می کند؛ این پسر حتما پدر پولداری دارد. با مهربانی سر بهنود را نوازش می کند و می گوید: «بازم از این موشکها داری؟» در قلب معلم، پسر اسکروچ جایگزین خفاش مکانیکی می شود. شهروند دیپلمات: از اینکه زن جوان بدون هیچ مقدمه ای به او یک دلار داده است، تعجب می کند. فکر می کند این یک نشانه است. تصمیم می گیرد با این پول به استخ ربرود. شهروند رفتگر: برای اینکه بتواند یک دلاری مچاله شده را از چنگ گربه سیاه بیرون بیاورد، از آواهای «چخته»، «پیشته»، «واق واق» و … استفاده می کند ولی فایده ای ندارد. سرانجام موفق می شود با نعره های بروسلی وار و چرخاندن جارو به دور سر، یک حمله گازانبری انجام دهد و یک دلاری مچاله شده را از چنگ گربه سیاه بیرون بیاورد. زن شهروند معلم: اسکناس یک دلاری را در جیب کت شوهرش پیدا می کند. در یک نگاه تصویر کشیده شده بر رویدلار را می شناسد. او دختر خاله شوهرش است. از اولش هم میدانسته این دوتا با هم تیک می زنند. پیش یک رمال می رود تا بتواند مهر دختر خاله را از دل شوهرش بیرون کند. رمال جوان به او می گوید کتاب «جهالت» میلان کوندرا را بخواند. زن فکر می کند رمال هم رمال های قدیم و پیش یک رمال پیر می رود. رمال پیر به او می گوید، ابتدا باید تصویر کشیده شده بر روی دلار را پاک کند و سپس آن را به اولین مردی که در روز یکشنبه می بیند، بدهد. هوی: با یک دلاری مچاله شده بازی می کند. شاگرد شهروند صاحب استخر: از صاحب استخر حق السکوت می خواهد و یک دلاری را به دست می آورد. شهروند مجری تلویزیون: اعلام می کند، رییس باند اخلال گران ارزی دستگیر شده است. تصویر پیرزنی که صورتش شطرنجی شده، بر روی صفحه تلویزیون ظاهر می شود و از کارهایی که انجام داده است ابراز پشیمانی می کند. پدر شاگرد شهروندصاحب استخر: از اینکه پسرش پول اجنبی را به خانه آورده است عصبانی می شود. با زدن پس گردنی، یک دلاری را از پسرش می گیرد و به نشانه اعتراض پول را مچاله می کند و در کوچه می اندازد. مادر بزرگ شهروند رفتگر: بر روی زخم های صورت نوه اش دواگلی می زند. یک دلاری را از نوه اش می گیرد تا برای آینده اش سرمایه گذاری کند. به مدت یک سال پول را در امن ترین جای خانه یعنی زیر فرش، نگه می دارد. بعد از یک سال تصمیم می گیرد سرمایه اش را به ثمر بنشاند. ابتدا در سایت های مختلف به دنبال قیمت دلار می گردد ولی هیچ کدام از سایت ها قیمت ندارند. بنابراین خودش دست به کار می شود. دلار را داخل جورابش پنهان می کند و به صرافی می رود. صرافی ها خرید و فروش نمی کنند. مجبورمی شود در پیاده رو بایستد و با صدای بلند بگوید: «دلار … دلار …» جمعیت زیادی دور او جمع می شوند و هر کدام قیمتی می گویند. چشمان مادر بزرگ از خوشحالی برق می زند، چون در هر لحظه یک نفر پیدا می شود که قیمت بالاتری پیشنهاد بدهد. ناگهان صدای آژیر ماشین پلیس می آید. همه متواری می شوند، به جز مادر بزرگ که هاج و واج مانده و یک دلاری توی دستش را همچنان بالا نگه داشته است. مسئول مربوطه: به مردمی که دور او جمع شده اند می گوید کاری می کند کارستان و اصولا دلار برای او هیچ ارزشی ندارد. برای جلب اعتماد جمعیت، از جیب کتش یک اسکناس یک دلاری بیرون می آورد و پسربچه ای که دستش توی دماغش است، از بین جمعیت صدا می زند. اسکناس یک دلاری را به پسربچه می دهد و می پرسد: «اسمت چیه پسرم؟» پسربچه می گوید: «بهنود» مسئول مربوطه کمی نگران می شود و می پرسد: «این اسمته یا فامیلت؟» پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
یک زن بوسیله عطرش ارزیابی میشود. اما چیزیکه باید همیشه به یاد داشته باشید اینست که هرچه کمتر عطر بزنند بوی بهتری استشمام خواهد شد.
۱٫cool Water یک پیس از این عطر خوشبو کافی است تا لبخند را به لبان شما بیاورد. از سال ۱۹۸۸ تا کنون این عطر به زنان رایحه ای بهشتی بخشیده است. کول واتر آمیزه ای از بوی مشک ، گل یاس و بوی چوب است. بهتر از اینم هست؟
۲٫Princess شرکت ورا ونگ همیشه مارک های زیبایی را خلق میکند و این رایحه با این اصل همخوانی دارد. شیشه آن ارغوانی و به شکل قلب بهمراه یک تاج روی گردنه شیشه است. این عطر برای آن دسته از زنانی که میخواهند هر روز بوی سلطنتی بدهند مناسب است. حتی وانیل به این خوشبویی نیست.
۳٫Love in Paris حتما عطرهای شرکت نینا ریچی را میشناسید.زندگی در پاریس برای یک زن با اعتماد به نفس و خیره کننده خلق شده است . طبق آگهی های تبلیغاتی این عطر قدرت کافی برای مسحور کردن حتی اشیاء غیر زنده را دارد.اگر میخواهید بدانید آن چه بویی میدهد، رزی قرمز که در مخمل پیچیده شده است را تجسم کنید.
۴٫Bvlgari Omnia Amethyste وقتی به عطر آمثیست فکر میکند لطافت و ظرافت آن تراوش میکند. این دقیقا همان رایحه ایست که از این عطر استشمام میکنید. این عطر تازه و دلپذیر است و کمی جاذبه جنسی دارد.این عطر برای آن دسته از زنانی که لباس صورتی و حوله های نرمشان را دوست دارند مناسب است .
۵٫ Coco Mademoiselle درحلیکه چنل ۵ برای زنان مسن ایده آل است کوکو مادمازل برای دختران جوان عالی است.هیچوقت از انتخاب مارک چنل پشیمان نمیشوید و جک پالگ صاحب این شرکت ، در هر ارایه جدید عطرهایش هوش کافی برای قوت بخشیدن به این موضوع را به نمایش میگذارد.این عطر از زمان اولین تولیدش در سال ۲۰۰۱ پرفروش ترین بوده و طرفداران خود را تا ابد اغوا میکند.
۶٫J’adore اگرچه بطری آن ممکن است کمی عجیب بنظر برسد اما عطر بسیار دلپذیریست. کریستین دیو این عطر را مخصوص زنان امروزی و خانم هایی کمه اختیاج به تعریف ندارند خلق کرده. این عطر بین زنان پیر و جوان به یک اندازه محبوب است. رایحه زیبای رز سفید و بنفشه ازاین عطر استشمام میشود.
۷٫ Eternity این عطر مناسب زنانی ست که ساعت ها کار میکنند و به محض اینکه فرصتی بیابند زمانشان را با معشوقشان سپری میکنند.رایحه آن مست کننده است. این همان بوی لذیذ است.
۸٫ Lovely Perfume این که سارا جسیکا پارکراین عطر را تحسین میکند باید ربای متقاعد کردن شما کافی باشد که الان برید بیرون و آن را بخرید. شیشه آن شیک و بویش هوس انگیز است و مخصوص زنان سکسی است.
۹٫ Armani Code Pour Femme اگرچه قیمت آن کمی بالاست اما ارزشش را دارد.
۱۰٫Armani Diamonds سری عطرهای دایموندزر مسحورکننده هستند. اگر خود را بسیار اغوا کننده میدانید باید با آرمانی دایموندز نشاخته شوید. این عطر توجه همه را به شما جلب کرده و سبب میشود در خاطر ها بمانید واین یک حقیقت است پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:25 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
مازیار فلاحی شب گذشته در جشن تولد علی کریمی حضور یافت.
به گزارش نامه، پس از اخراج علی کریمی از پرسپولیس برخی اهالی هنر به حمایت از وی پرداختند که از جمله آنها مهناز افشار بود که در یادداشتی از وی خواست این شرایط را تحمل کند. مازیار فلاحی نیز در یکی از کنسرت هایش با در دست گرفتن پیراهن شماره ۸ پرسپولیس به حمایت از وی پرداخت. وی شب گذشته در مراسم جشن تولد علی کریمی که با تاخیر در حاشیه اردوی تیم ملی برگزار شد نیز حضور یافت و این بار در کنار کریمی پیراهن شماره ۸ پرسپولیس که نام وی و کریمی روی آن حک شده عکس یادگاری گرفت. مهدی رحمتی نیز در کنار این دو حضور یافت. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
کاپیتان سابق تیم ملی فوتسال معتقد است حذف ایران از جام جهانی به خاطر تک محوری بودن و در نظر گرفتن منافع شخصی مدیران فوتسال رقم خورد.
وحید شمسایی پس از حذف تیم ملی فوتسال ایران از جام جهانی فوتسال بیان کرد: خدا جای حق نشسته است. خدا میتواند حقم را ندهد اما بنده خدا نمیتواند این کار را انجام دهد. ممنون مردم خوب کشورم هستم که از ابتدای بازیها من را مورد لطف خودشان قرار دادند.
آقای گل فوتسال جهان ادامه داد: به اعتقاد من تیم ملی از جام جهانی کنار نرفت، بلکه آقایان بودند که از فوتسال اوت شدند. من ناراحت بازیکنان جوانی هستم که ۱۰ سال عقب افتادند. این نتیجه به خاطر تک محوری بودن آقایان و در نظر گرفتن منافع شخصی رقم خورد پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:20 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
یک پیرزن ۹۱ ساله آمریکایی در مدت سه ماه دو بار در بخت آزمایی محلی بلیتش برنده شد و به این ترتیب تمام آمارها و برآوردها را زیر سوال برد.
به نقل از جنتساید، برای همه افرادی که بلیت بخت آزمایی می خرند یک بار برنده شدنشان مانند یک معجزه است اما دو بار برنده شدن حتی قابل تصور هم نیست. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
رفتم یه سیمکارت همراه اول خریدم
♦♦♦♦♦♦♦جملات خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
این سالاد فوق العاده خوشمزه است و علاوه بر مزه ی خوبی که دارد برای سرماخوردگی های پاییزی هم خیلی مناسب است چون کلم بروکلی عفونتهای گلو و ریه را درمان میکند هم چنین برای درمان سرفه های خشک کاربرد دارد.
مواد لازم برای تهیه استونا :
طرز تهیه استونا : ابتدا سبزیجات را کاملا شسته در ظرفی کاهو چینی را پس از ورق کردن دور تا دور ظرف بچیند. کلم بروکلی، گل کلم، کرفس و هویج را درشت خرد کرده و در ظرف بریزید سپس سس را روی آن ریخته سرو کنید. برای درست کردن سس ، سرکه سیب، آبلیمو، روغن زیتون و نعنا را با هم مخلوط کرده و خوب هم بزنید سپس روی سالاد بریزید. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
در میان مواد غذاییای که به شکل سوخاری تهیه میشوند، انواع گوشتهای سفید و سبزیها رایجترینها محسوب میشوند. البته سوخاری کردن به ۲ صورت پفکرده و پف نکرده است.
سوخاری همراه غذا طـرز تـهـیـه سوخاری سبزیجات : مـواد لازم برای ۴ نفر:
۷ پیشنهاد سرآشپز برای سوخاری کردن سبزیجات: اگر لاغر هستید اگر فشارخون دارید اگر یبوست دارید
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:5 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
فیس بوک یکی از پرطرفدارترین سایتهای اجتماعی در دنیا است که هر روز استفاده های مختلفی از آن می شود.
۲٫ چگونه مطالب منتشر شده را از دید افراد خاصی پنهان کنیم اما می توانید کنترل بیشتری بر روی مطالب منتشر شده و خوانندگان آنها داشته باشید.پس از کلیک کردن در جعبه تایپ متن که بر روی دیوارتان در فیس بوک قرار دارد یک علامت قفل ظاهر می شود که با کلیک بر روی آن گزینه Customize می توانید نام یک لیست از دوستان و یا حتی نام یک نفر را وارد کنید تا مطلب شما تنها برای آنها قابل مشاهده باشد و یا تنها این افراد نتوانند آنرا ببینند. ۳٫ ارسال مطالب در زمان تعیین شده به صورت خودکار ۴٫ چگونه افراد را در مطالب منتشر شده تگ بزنیم ۵٫ مشاهده تمام مطالب عمومی منتشر شده در فیس بوک ۶٫ آمار در فیس بوک پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
بهنام تشکر پس از یک دهه فعالیت مستمر در تئاتر، با حضوری قدرتمند به عرصه تلویزیون آمد. او در نقش نیما افشار، روانشناس محبوب سریال «ساختمان پزشکان» توانست در دل بسیاری از بینندگان جا باز کند و به یکی از طنازترین شخصیتهای تلویزیونی تبدیل شود.
حالا او و هومن برقنورد به زوج دوستداشتنی این شبهای تلویزیون تبدیل شدهاند که شخصیتهای اصلی سریال «دزد و پلیس» را بازی میکنند. تشکر با بازی در این دو مجموعه تلویزیونی میان مخاطبان به چهرهای شناختهشده تبدیل شد. او توانست خیلی زود نظر مخاطب را به جنس خاص بازیاش جلب کند. با او به گفتوگو نشستیم تا درباره چند و چون نقشها و نحوه آمدنش به تلویزیون برایمان بگوید. آقای تشکر! طی سالهای اخیر بازیگران زیادی از تئاتر به تلویزیون آمدهاند. این اتفاق عدهای را به این فکر انداخته است که شاید این بازیگران برای دیده شدن، به تصویر روی میآورند یا کارگردانان به دلیل اختصاص دستمزد کمتر، از این بازیگران دعوت به کار میکنند. طرح این موضوع کمی بیانصافی است. من قصد ندارم بگویم هیچ کس شهرت را دوست ندارد، چرا که حرف درستی نیست. چون با این توجیه بسیاری از بازیگران تئاتر اصلا نباید به سمت حرفه بازیگری میرفتند، چون بازیگری در نفس خود شهرت هم به دنبال دارد. من به شخصه ۱۵ سال خاک صحنه خوردم و بدون هیچ چشمداشتی برای دلم کار کردم. اگر قصد مشهور شدن یا عقده دیده شدن داشتم در این ۱۵ سال از این دفتر به آن دفتر میرفتم و به آنها التماس میکردم در سریالها و فیلمهایش به من نقشی بدهند. کاری که من هیچ وقت صرفا با توجیه مشهور و محبوب شدن حاضر به انجام آن نشدم و نخواهم شد. پس دلیل این تغییر محیط از سوی بازیگران تئاتر چیست؟ فرهنگ تلویزیون با فرهنگ تئاتر بسیار فرق میکند. مخاطبان تلویزیون، مردمی نیستند که به سالن تئاتر میآیند. بنابراین به محض اینکه بازیگری، فضای کاری و موقعیت خود را عوض میکند باید فرهنگ خود را نیز عوض کند تا بتواند متناسب با موقعیت جدید نقشهایش را بازی کند، چون در تلویزیون ما به خانه همه مردم میرویم و تعداد کسانی که ما را میشناسند به نسبت بیشتر است. پس اتفاقا کارمان حساستر و سختتر میشود. در مورد خود من هم به این صورت بود. من اصلا فکر نمیکردم بخواهم بازیگری را در تلویزیون و سینما ادامه دهم. من بازیگر تئاتر بوده و هستم و همیشه به دنبال یادگیری در تئاترم و معتقدم هنوز چیزی یاد نگرفتهام. هیچ ادعایی هم ندارم، اما فکر میکنم بازیگری را باید در تئاتر یاد گرفت. بازیگری که از تئاتر به تلویزیون میآید ابزارش فرق میکند و همه بازیگرانی که از تئاتر به تلویزیون میآیند حتما موفق نمیشوند، چون دوربین با همه بازیگران رفیق نمیشود و آنها را برنمیتابد. کسانی هستند که در تئاتر بسیار موفقاند، اما به محض ورود به تلویزیون موفقیت خود را از دست میدهند. البته موارد عکس این موضوع هم بشدت زیاد است. برخی بازیگران سینما که شهرت زیادی هم دارند و اتفاقا قواعد بازی کردن مقابل دوربین را هم خوب بلدند، وقتی وارد تئاتر میشوند اصلا خوب بازی نمیکنند و حتی گاهی از روی صحنه آمدن هم خجالت میکشند. فکر میکنم یکی از این نمونههایی که میگویید علی سرابی است که از تئاتر به تلویزیون آمد. به نظرم در تجربه اولش در سریال «سهمی برای دوست» به اندازه بازیهای تئاترشان خوب ظاهر نشد، یعنی آن علی سرابی تئاتر نبود… شاید به دلیل این است که به زمان بیشتری برای اثبات خود احتیاج دارد. شاید به دلیل نقشی است که میپذیرد… به هر حال وقتی یک بازیگر، حوزه تخصص و موقعیت خود را عوض میکند باید روی نقشهایی که به محض ورود میپذیرد بیشتر وسواس نشان دهد. یعنی دقت نظر زیادی روی کارگردان و نویسنده و حتی بازیگران آن داشته باشد. شما این دقت نظر را داشتید؟ من، هم در سریال ساختمان پزشکان و هم دزد و پلیس خیلی خوششانس بودم چون یکی از نقشهای اصلی فیلمنامه برادران قاسمخانی را بازی کردهام و سریالهایی که سعید آقاخانی و سروش صحت آنها را کارگردانی کردهاند. این عوامل همه دست به دست هم داد تا در اولین حضور جدیام در تلویزیون موفق عمل کنم. از طرف دیگر، هومن برقنورد نقش مقابل مرا داشت و این موضوع شاید مهمترین انگیزه برای انتخاب این نقش توسط من بود. من و هومن اندازه بازیهای همدیگر را میدانیم. ما وقت عمل و عکسالعمل را میدانیم. آنقدر در زمان بازی با هم راحتیم که ناخودآگاه باعث یک ریتم خوب و بجا در کار میشویم. این هماهنگی که میگویید بین شما و شقایق دهقان هم هست؟ بله. خانم دهقان خیلی قوی بازی میکند و به دلیل نوع نگاه و صداقتی که در بازی دارد، خوب در نقش خود جا خوش میکند. او پاسکاریهای خوبی در دیالوگ دارد و هنگام بازی خیلی خوب جایش را پیدا میکند. انشا و قلم همسرش، مهراب را هم بخوبی میشناسد و مهراب نیز متقابلا با جنس بازی دهقان آشناست. به همین دلیل فکر میکنم کسی که اولین تجربه خود را با این گروه آغاز کند مطمئنا کارش تضمین شده است. آقای تشکر! اما من هنوز پاسخ سوالم را نگرفتم. چه شد شما تصمیم گرفتید به تلویزیون بیایید؟ برای من ورود به تلویزیون دغدغه نبود و اصلا فکر نمیکردم روزی بخواهم وارد عرصه تصویر شوم، اما وقتی وارد تلویزیون میشوی خود به خود تلویزیون برای انسان دغدغه میآورد و حضور همهجانبه در خانههای مردم را به تو تحمیل میکند. طوری که دیگر یک بازیگر تئاتر، آن بازیگر گوشه گیر و عزلتنشین نیست که مخاطب خاص خودش را دارد. من پیش از ورودم میدانستم تصویر شوخیبردار نیست و بشدت زیر ذرهبین هستم و به اندازه تمام مردم ایران، چشم دنبالم است و دیگر نمیتوانم هر جلفبازی را به نام طنز انجام دهم. از مفهوم جلفبازی دقیقا چه تعریفی دارید؟ اصلا نمیخواهم جلفبازی را تعریف کنم. مردم خودشان میدانند جلفبازی چیست. ادا و اطوار درآوردن که تعریف نمیخواهد. فقط میتوانم بگویم آقای بازیگری که از جلفبازیهایت پول هم درمیآوری به نظر من تو شیرینکاری نه بازیگر! نمیدانم چرا یک بازیگر فکر میکند اگر پیژامه بپوشد و بنشیند سر سفره و دهنش را پر از لقمه کند و همین جور از دهنش غذا بیرون بریزد و در حین حرف زدن توی سر نقش مقابلش بزند، یعنی اینکه مردم را خندانده است. همین اداها سطح سلیقه عمومی افراد جامعه را پایین میآورد و بچهها هم یاد میگیرند و در مدرسه و خانواده هم به خودشان اجازه میدهند به همشاگردیها، دوستان، برادرشان و … نیز پسگردنی بزنند و خیال کنند خیلی طنازند. شما در بدو ورود به عرصه بازیگری در یک کار طنز حضور پیدا کردید. چه تدبیری اندیشیدید که نقشتان به سمت همین جلفبازی و شیرینکاریهایی که میگویید نرود؟ اولین چیزی که در ساختمان پزشکان به سروش صحت گفتم این بود که من مثل سایر بازیگران از این ادا و اصولها، چشم نازککردنها، اردنگی زدنها و تو سر هم زدنها بلد نیستم و اصلا از من انتظار نداشته باش این مسائل را اجرا کنم. گفت ما اصلا نمیخواهیم وارد این قضیه شویم و وقتی متن را خواندم به این نتیجه رسیدم که اتفاقا فیلمنامه هم به بازیگر کمک میکند به سمت جلفبازی نرود. آیا به نقشتان جزئیاتی هم اضافه کردید؟ من بشدت به متن وابسته هستم و سعی میکنم زیاد بداهه کار نکنم. البته فیلمنامههای قاسمخانی نیز این آزادی را به بازیگران میدهد که چیزهایی را به نقش اضافه کنند؛ مثلا هومن برق نورد از آن دسته بازیگرانی است که هنگام بازی ظرایفی را به نقشش میافزاید. این کار او، هم به من به عنوان بازیگر مقابل، هم به کارگردان و هم به نویسنده کمک زیادی میکند. جزئیات بازی برقنورد منجر به یکسری عکسالعملها از سوی من میشد و در نهایت به یک پاسکاری منطقی و جذاب از سوی ما تبدیل میشد یا حتی به نویسنده کمک میکرد متن را باز نویسی کند و کارگردان نیز میزانسن متفاوتتری بچیند. شما که دست بردن در نقش را مثبت ارزیابی میکنید چرا خودتان از آن در بازیهایتان استفاده نمیکنید؟ من معمولا زیاد کار خاصی انجام نمیدهم و سعی میکنم چیزی را که کارگردان و نویسنده از من میخواهند درست انجام دهم و فکر میکنم همین موضوع تاثیر خوبی روی بازی میگذارد. فیلمنامه دزد و پلیس به نوعی نوشته شده که بار اصلی طنز بر دوش برقنورد است و او ناگزیر است برای جذابتر شدن نقش، چیزهایی را هم به آن اضافه کند. اما سعی میکنم نقشم را در چارچوب فیلمنامه انجام دهم، چون جنس طنز و بازیای که برقنورد انتخاب کرده با من خیلی فرق میکند. خیلی پیش آمده با برق نورد راجع به جزئیاتی که میخواهد اضافه یا کم کند، حرف میزنیم و با هم تصمیم به انجام آن میگیریم. در دزد و پلیس، بار داستانی کار به عهده من است. به همین دلیل سعی میکنم از نقش فراتر نروم تا با همکاری برقنورد بتوانیم داستانی جذاب و دیدنی را به تصویر بکشیم و مکمل هم باشیم. من با این حرف شما مخالفم. به نظر من بار اصلی طنز بر دوش هر دوی شماست. شاید حتی برخی مواقع شما بیشتر این وظیفه را دارید. مثلا در برخی مواقع بیننده از صدای تودماغی برقنورد خسته یا گاهی شخصیت و شوخیهایش برای او تکراری میشود… هومن از همان ابتدا نیز قرار بود شخصیت کاریکاتوری داشته باشد. همان طور که دهقان در ساختمان پزشکان این شخصیت را داشت. به نظر من این نقش کاریکاتوری باعث جذابیت کار شده و اصلا تکراری نیست. اما فانتزی بودن خانم شیرزاد با داوود قابل مقایسه نیست… شاید هم تعامل میان من و برقنورد است که باعث به وجود آمدن موقعیتهای خنده میشود. به عنوان مثال من اگر واکنشی در قبال برق نورد داشته باشم حتی اگر این واکنش یک نگاه ساده باشد، شاید موقعیت خندهآوری را به وجود بیاورد. اما مسلما داوود باعث به وجود آمدن این موقعیت شده است. میخواهم بگویم ما کنار هم بیننده را میخندانیم و اگر یکی از ما نباشیم کار بشدت میلنگد. همان طور که در قسمتهای آخر سریال که ما زیاد کنار هم نیستیم و هر کدام در فضای دیگری بازی میکنیم آنقدر موقعیت خنده به وجود نمیآید. هر کدام از ما شاید کارمان را خیلی هم درست انجام دهیم، اما چون مقابل هم نیستیم موقعیت کمدی شکل نمیگیرد. شاید شما باورتان نشود، ولی من به عنوان یک بازیگر در این سریال گاهی آنقدر از دست برقنورد (داوود) میخندیدم که گاهی تصویربرداری از یک سکانس به ۱۴ برداشت میرسید. با این توضیحات میتوان گفت شما، هومن برقنورد و شقایق دهقان به یک گروه طناز تبدیل شدهاید. آیا بیننده از این به بعد هم شما سه نفر را در دیگر آثار نمایشی و کمدی کنار هم خواهد دید؟ به نظرم این سوال را باید از برادران قاسمخانی بپرسید. ما در دزد و پلیس و ساختمان پزشکان تعامل خیلی خوبی با هم داشتیم و بازیهایمان با هم هماهنگ بود. بازیهای همدیگر را میشناسیم و اندازه بازی هم را میدانیم و تمام تلاش مان را هم کردیم که در این دو سریال متفاوت بازی کنیم و فکر میکنم در دزد و پلیس حتی برای یک لحظه هم جنس بازیها، ساختمان پزشکان را در ذهن بیننده تداعی نمیکند. مثلا برقنورد در نگاه اول شبیه ناصر ساختمان پزشکان بود اما هومن آنقدر رندانه و هوشمندانه شخصیت داوود را بسط و گسترش داد که شخصیت خود در سریال ساختمان پزشکان را از ذهن مخاطبان پاک کرد. من فکر میکنم اگر تا چند سال قبل بازیگرانی مانند جواد رضویان، رضا عطاران و … بار اصلی طنز تلویزیون را به دوش میکشیدند امروز این طنازی به عهده شما افتاده است و با توالی این دو سریال متوجه شدیم شما سه نفر تکراری نشدهاید. بله، شاید همین طور باشد. البته من نقدهایی هم به دزد و پلیس دارم… خوشحال میشوم بشنوم. مثلا در مورد نقش شما میتوان گفت بعد از مدتی جدیت نقش بیرون زده است؛ یعنی مخاطب از ناصر انتظار دارد اینقدر عصا قورت داده نباشد و تا حدی خودش را در نقش رها کند… من نقد شما را تا حدی قبول میکنم. اما برایش پاسخ دارم. من وقتی بخشی از فیلمنامه را خواندم متوجه شدم این آدم در انتها یک پلیس از کار درمیآید. تعادل برقرار کردن بین این موضوع و خلافکار بودن او مقداری برای بازیگر سخت است. بازی باید به سمت و سویی میرفت که هم بُعد خنده و کمدی بودن موقعیت را تقویت میکرد و هم به سمت خنده و شوخی و کمدی زیاد میل پیدا نمیکرد. تا اینجای کار البته من نقد شما را قبول دارم که میشد توازن بهتری بین این دو حالت برقرار کرد و بیشتر به آن پرداخت. مثلا میشد نقش در عین جدی بودن، شیرینتر باشد، اما من کمربند را خیلی سفت بسته بودم. باید مقداری آن را شلتر میکردم، اما نه اینکه به آن اجازه دهم به سمت بازی برق نورد پیش برود، بلکه امکان داشت در همان جنس خود و قالب خودش کمی آزادتر باشد. اما مشاور انتظامی ما هم به این خاطر که ناصر یک سروان پلیس است کمی بیشتر مراقب رفتارهای من بود. خب چه اشکال دارد یک سروان کمی شوخی کند و طناز باشد؟ شما کی سروانی را در تلویزیون دیدهاید که شوخ طبع باشد و موقعیت کمدی ایجاد کند؟ خب این موضوع دلیل نمیشود حکم صادر کنیم که همه سروانها جدی و عبوس هستند. اما ما در بازنمایی تصویر پلیس در تلویزیون محدودیت داریم. ما در سکانسهایی که میگرفتیم مثلا در صحنههای اکشن یا هر چیزی که به نوعی اقتدار یک سروان را نشان میداد بشدت مورد تشویق مشاور انتظامی قرار میگرفتیم، اما وقتی مقداری موقعیت طنز از حد خودش فراتر میرفت با عکسالعملهای جالبی مواجه نمیشدیم. این موضوع حتی دست نویسنده را هم بسته بود. اما به نظر من این موضوع نباید منجر به قلب واقعیت باشد. در واقعیت همه نوع پلیس با اخلاقهای متفاوت داریم که اتفاقا در این بین افرادی هستند که خیلی هم بشاش هستند و خیلی هم پولدار. مثلا در سریال «دیوار» آتیلا پسیانی در نقش یک سردار خوش اخلاق پولدار و موفق ظاهر شد. این موضوع باعث میشود بیننده احساس راحتی کند و به سریال اعتماد کند. بله، دقیقا. چرا ما فکر میکنیم پلیسها همه پایین شهر زندگی میکنند و هیچ کدام وضع مالی خوبی ندارند؟ بیننده نمیداند فلان نویسنده یا فلان بازیگر ما به خاطر رعایت برخی مسائل، نقشی را خشک بازی میکند و همه تقصیر متوجه بازیگر میشود. به نظر من نیروهای خدوم انتظامی هم از بدنه جامعه هستند و مثل بقیه آدمها زندگی میکنند. تنها فرقشان این است که شغلشان نظمدهی است. یکبار یکی از دوستانم میپرسید چرا لباس نیروی انتظامی را مقدس میدانیم. لباس نیروی انتظامی محترم است چون نظمدهنده است و خیلی زحمت میکشد پس باید به آن احترام گذاشت. شما در سریال «ساخت ایران» نیز نقش آدمی را بازی کردید که فراموشی گرفته بود. فکر نمیکردید بازی در دزد و پلیس باعث تکرار نقشتان شود؟ این فراموشی کجا و آن کجا؟ البته من راجع به ساخت ایران هیچ حرفی نمیزنم. چرا؟ من یکبار درباره این سریال اظهار نظری کردم و عوامل با من برخورد کردند که شما هیچ حرفی نزنید! و من از آن به بعد دیگر نظری راجع به این سریال نمیدهم. تجربه بازی در تله فیلم «تاکسی پلیس » به چه صورت بود؟ تاکسی پلیس، کار خیلی خوبی نشد و کمی ضعیف بود. همه گروه از ابتدا با این تصور که قرار است در یک تلهفیلم بازی کنند وارد کار شدند. اما بعدها در کمال تعجب این فیلم به یک مینی سریال تبدیل شد. نگاهی به دو سریال تلویزیونی که شما در آنها بازی کردید، نشان میدهد برای متن و کارگردان یک کار ارزش زیادی قائلید و با حساسیت و وسواس آن را میپذیرید. چه شد بازی در این تله فیلم را پذیرفتید؟ همان طور که گفتم تاکسی پلیس قرار بود یک تلهفیلم باشد، نه سریال و این دو با هم خیلی فرق میکند. تلهفیلم ۹۰ دقیقه است. تمام میشود و خیلیها ممکن است آن را ببینند و خیلیها نبینند. من اگر میدانستم این کار قرار است سریال شود مسلما جور دیگری آن را بازی میکردم. یعنی نفس بازیگری برای شما مهم نیست و تنها دیده شدن برایتان اهمیت دارد؟ مسلما دیده شدن برای یک بازیگر بسیار مهم است. خوب دیده شدن البته مهمتر است. من میگویم اگر میدانستم این تله قرار است سریال شود، یا آن نقش را قبول نمیکردم یا جور دیگری آن را بازی میکردم. اما شما به گفته خودتان ۱۵ سال در تئاتر بازی کردید و دیده نشدید، اما خیلی خوب در این عرصه ظاهر شدید. اندازه بازی من برای یک تلهفیلم با اندازه بازی برای یک سریال فرق دارد. باید برای بازی در یک سریال انرژی بیشتری بگذارم. من انرژی تلهفیلم را روی تاکسی پلیس گذاشتم. وقتی به عنوان یک بازیگر به شما میگویند قرار است در یک تله بازی کنید نقش متفاوتی در ذهن شما تصویر میشود. میخواهم بگویم من در تاکسی پلیس تکلیف خودم را ندانستم. وقتی تلهفیلم را مثل کش میکشند همه چیز کش میآید و از قیافه میافتد، حتی بازیها. اما یک بازیگر مثل نویسنده چیزی را خلق میکند. نویسنده هیچ وقت هنگام نوشتن یک داستان کوتاه انرژی کمتری از نوشتن رمان نمیگذارد و لزوما رمانهایش از داستان کوتاهها قویتر نوشته نمیشود. مثال شما کاملا با این موضوع متفاوت است. بحث اصلی من بر سر تلهفیلم شدن و تغییر سیاستها و شکل کلی یک اثر است که معادلات بازیگر را به هم میزند. آیا نقش ناصر از ابتدا برای شما نوشته شده بود؟ بله. وقتی خلاصه اولیه فیلمنامه را خواندم بعضی مواقع مقابل دیالوگ شخصیت من نوشته بود بهنام و این نشان میدهد خود مهراب هم زمان نوشتن فیلمنامه به من فکر کرده است. تجربه کار با آقاخانی چگونه بود؟ آقاخانی کارگردان خوشفکری است. از آن کارگردانان طنازی است که بسیار هوشمند است. از چه لحاظ هوشمند است؟ آقاخانی نکات ظریفی را حین کار به من تذکر میداد که رفتارم شأن پلیس را پایین نیاورد. او با بازیگرانش دوست میشود و نمیگذارد آب توی دلشان تکان بخورد. کارش را هم خوب بلد است. گاهی بعد از ۱۸ ساعت کار که همه عوامل به خانه میرفتند او تازه به لوکیشن روز بعد سر میزد تا زمان را از دست ندهد. معلوم است در کار طنز استخوان ترکانده است. البته این کار آقاخانی نسبت به سریالهای قبلی او خیلی پیشرفت کرده است… شاید به خاطر متن یا بازیگران متفاوت است. البته به این معنا نیست که متن یا بازیگران قبلی او ضعیف بودند. همین تغییر فضا و موقعیت است که نشان میدهد او هوشمند است. البته آقاخانی روی متن هم خیلی سختگیری میکرد و این تعامل بین نویسنده و کارگردان باعث شد خروجی کار خوب شود. یعنی میخواهید بگویید آقاخانی خود واقعیاش را در این سریال پیدا کرد؟ خود واقعیاش را که نه. او همیشه خودش است. اما این سریال بیشتر از سایر سریالهایش به دل نشست… شاید اینگونه نتیجه بگیریم که آقاخانی این هوشمندی را دارد که کار خوب بسازد، چرا که سواد طنز و تصویر را خوب میشناسد. تفاوت کارگردانی آقاخانی با صحت چیست؟ اعتماد دوطرفه مهمترین چیزی بود که میان من و هر دوی این کارگردانان شکل گرفت. ما با هم رفیق هستیم و این موضوع در کار خودش را نشان میدهد. با خیال راحت با آنها کار میکنم. اما به نظر من صحت در ساختمان پزشکان کار آپارتمانی خیلی خوبی ارائه داد و آقاخانی در ساخت سریال اکشن و پر لوکیشن خیلی خوب بود. شما صدای خوبی هم دارید. آیا از صدایتان استفاده جدی میکنید؟ راوی دو کار مستند راجع به پیدایش خورشید در شبکه مستند بودم. در شبکه نمایش رادیو هم شنبه شبها برنامه زندهای راجع به تئاتر اجرا میکنم. به دوبله هم علاقه زیادی دارم، اما تا امروز وقتش را نداشتهام که در این زمینه فعالیت کنم. با اینکه ظاهری جدی دارید، اما به نظر من صدای شما بیشتر نمایشی است تا مستند یعنی فکر میکنم در روایت یک رمان یا نمایش بیشتر موفق خواهید بود. اگر فرصت آن پیش بیاید و بدانم در آن موفق میشوم، دوست دارم این کار را ادامه دهم و به صورت حرفهای کار کنم. در سینما نیز حضور جدی داشتهاید؟ بله، در چند فیلم سینمایی از جمله «بچگی را فراموش نکن» در کنار اکبر عبدی افتخار بازی داشتم. نقش کوچکی هم در فیلم «استرداد» داشتم و یک فیلم دیگر که ترجیح میدهم از آن نامی نبرم. چرا؟ در مورد این فیلم هم گفتهاند حرفی نزنید یا جنس کار را دوست نداشتید؟ نه، اتفاقا کار و کارگردان را خیلی دوست داشتم، اما از عوامل تولید و تهیهکننده آن دل خوشی ندارم. یعنی به لحاظ مالی با هم کنار نیامدید؟ خیر، من در این فیلم دچار سانحه دیسک کمر شدم و تا آخر عمر باید این درد را تحمل کنم. من به این علت حتی نتوانستم زمان به دنیا آمدن بچهام او را بغل کنم. در طول بازی از اسب به زمین افتادم و چند بار اسب روی من افتاد. عوامل تولید هم به جای اینکه مرا به بیمارستان منتقل کنند تا زودتر مورد مداوا قرار بگیرم، داخل آمبولانس گذاشتند و به هتل فرستاند و من ده روز این درد را تحمل کردم و به بازیام ادامه دادم و اینها همه به این دلیل بود که تهیهکننده فکر میکرد من آسیب جدی ندیدهام و تظاهر به درد شدید میکنم. من بعد از آن اتفاق از تهیهکننده خواهش کردم اسم من را در تیتراژ نگذارد. اما بشدت به آقای درویش، کارگردان خوب این فیلم احترام میگذارم. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
“منوچهر اسماعیلی لیوسی” نوجوان ۱۵ ساله و مبتلا به بیماری هموفیلی در دزفول بر اثر عدم دسترسی به دارو فوت کرد.
مدیرعامل کانون هموفیلی ایران در گفت و گو با خبرآنلاین با تاکید بر کاهش دسترسی بیماران هموفیلی به داروهایشان در رابطه با جزئیات فوت این بیمار هموفیلی می گوید: منوچهر یکی از بیماران هموفیلی ۱۵ سال سن داشت و در ایلات و عشایر نزدیک شهرستان دزفول زندگی می کرد پس از آنکه در کوهستان دچار حادثه شد به علت آنکه دارویی در منزل نداشت پس از رسیدن به بیمارستانی در دزفول جان خود را از دست داد. احمد قویدل مدیر عامل کانون هموفیلی ایران ضمن ابراز تاسف از فوت این نوجوان دزفولی می گوید: متاسفانه در حال حاضر سطح دسترسی بیماران هموفیلی به داروهایشان کاهش اساسی یافته است و عملا با کمبودهای دارویی موجود، بیمار نمی تواند در منزل خود دارو نگهداری نموده و در مواقع خطر از آن استفاده نماید.» مدیر عامل کانون هموفیلی ایران همچنین می گوید: میزان بالای دارو در کشور های اروپایی و امریکایی برای بیماران هموفیلی به شکلی است که آنها قبل از هر خونریزی دارو مصرف می کنند و عملا پیشگیری می کنند، اما در کشور ما استفاده از دارو پس از خونریزی است و این خونریزی ها با افزایش سن منجر به معلولیت می شود و این بدان معناست که ما عملا به دلیل کمبود دارو نمی توانیم جلوی معلولیت ها را بگیریم. قویدل تاکید می کند: هم اکنون ذخایر دارویی بیماران هموفیلی رو به پایان است و یا در بسیاری از موارد نیز پایان یافته است. این بیماری به شکلی است که مبتلایان باید در منازل و یا محل کار خود دارو داشته باشند و تا در مواقع بحرانی از آن دارو استفاده کنند. مرگ این نوجوان هم به این دلیل بوده که دارویی در منزل نداشته و در راه بیمارستان فوت کرده است. بحران در بازار دارویی کشور در حال حاضر به شکلی است که به گفته عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی ذخایر دارویی در کشور تا دو ماه آینده جوابگوست و نیاز دارویی کشور در بسیاری از بیماری های خاص تامین نمی شود و دارو های آنها کمیاب و نایاب شده است. از طرف دیگر رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی و بسیاری از نمایندگان مجلس نیز نسبت به کاهش شدید ذخایر دارویی هشدار داده بودند اما وزارت بهداشت همچنان مصرانه بر عدم وجود مشکل کمبودهای دارویی اصرار داشت تا اینکه هفته گذشته وزیر بهداشت از عدم اختصاص ارز مرجع به دارو و تجهیزات پزشکی خبر داد و عنوان کرد بانک مرکزی تنها ۶۰۰میلیون ارز از ۲۵۰۰ میلیون دلار ارز دارویی را به وزارت بهداشت اختصاص داده است و علیرغم اینکه ذخایر دارویی خوبی تعبیه شده است اما این ذخایر به تدریج مصرف شده است. پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
بی خبری ، خوش خبری No news is good news.
********************
تا زحمت نباشد ، چیزی حاصل نمی شود
( نا برده رنج ، گنج میسر نمی شود ) No pain , No gain
********************
زن نداری ، غم نداری No wife , no worry صاعقه هرگز دو بار در یک محل اصابت نمی کند Lightning never strikes twice in the same place
********************
برای خوردن زندگی نکن ، بلکه بخور تا زندگی کنی
********************
باران نمی آید ، وقتی هم که می آید سیل راه می اندازد
********************
غازی را که تخم ها ی طلا می دهد ، نمی کشند
********************
اگر نمی توانی گرما را تحمل کنی از آشپزخانه برو بیرون
(چون پیر شدی حافظ ، از میکده بیرون شو )
********************
از یک گوش بشنو و از گوش دیگر بیرون کن .
( یه گوش در و یک گوش دربازه )
********************
چه برای یک پنی ، چه برای یک پوند
( آب که از سر گذشت ، چه یک وجب ، چه صد وجب )
********************
در اتحاد ، قدرت می باشد ( یک دست صدا ندارد )
پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : مصطفی رحمانی
با عرض پوزش از خانم های محترم این فقط یه شوخیه
زن مثل تلویزیونه تلویزیون کنترل از راه دور داره و آخرین نکته اینکه تلویزیون ویروس نداره اما موبایل…..
پيوندها |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |